۱۳۸۹ اسفند ۲۲, یکشنبه

نامه ای به برادرانم در لیبی

سلام،

به تو که با دست خالی می رزمی و زیر بارش بمب و غرش جنگنده هایی که برای بمباران مواضع دشمنانتان خریداری شده بود مظلومانه مقاومت می کنی.

سلام به تو برادرم،

که بیش از چهار دهه دیوانه ای را به رسمیت شناختی که از زمامداری تنها حرافی و از اقتصاد تنها پر کردن حسابهایش را می شناخت و کشورت هم اکنون با دارا بودن بالاترین مخازن نفت در فقری معادل کشورهای فقیر روزگار می گذراند.

به تو برادرم سلام می کنم،

که این روزها بازیچه ی دست قدرتهایی شده ای که منتظرند تا فرجام دیوانه بازیهای دیکتاتوری را ببیند و آنگاه به مصلحت خود و کشورهایشان عمل کنند، آری برادرم، من، تو، ما اسیریم، اسیر دست قدرتهایی که بر نوع مردن ما شرط بندی می کنند و منتظر می مانند تا ...

آخ برادرم؛

تو چقدر شبیه منی! چقدر برایم آشناست صدایت! چقدر تنهاییم! گمان مکن آنهایی نیز که به طرفداری از تو بیانیه صادر می کنند پاک و منزه اند! نه، آنان نیز آستینشان به خون برادرانمان در گوشه ی دیگری از زمین آلوده است.

دریغ!

دریغ و درد که هیچ دیکتاتوری نمی اندیشد که دیکتاتور است، هیچ فاشیستی مرام فاشیستی اش را نکوهش نمی کند، هیچ آدم کلاشی به کلاش بودن خود اذعان ندارد.

آه برادرم، برادرم!

دنیا پر است از گرگ های بره نما و دشمنان دوست نما! آخ برادرم وقتی تکه تکه شدن اندامت را در صفحه ی تلویزیون می بینم، گر می گیرم، از انسان بودن خود بیزار می شوم،اجزای بدنم تکه تکه می شود! آه برادرم، برادرم.....

برادرم،

ما مقصریم! جهل، بزرگترین دشمن من، دشمن تو، دشمن ماست! برادرم خیزش تو، خیزش من، خیزش ما، اتفاق مبارکی است که روزی ما را به بهشت خواهد برد، زنده باش، زنده بمان، زندگی کن، تا عصر زوال تمامی دیکتاتورهای رنگی و غیر رنگی را به اتفاق جشن بگیریم.