۱۳۹۳ اردیبهشت ۳۰, سه‌شنبه

عِطر بهارنارنج


موسیقی، چای و ...
عِطر بهارنارنج
افشین معشوری
عِطر بهار نارنج، آغشته به بوی برگ های سبز چای و نوای موسیقی محلی گیلانی! هر ساله با آغاز بهار، درختان نارنج شکوفه می دهند. بهار نارنج؛ شکوفه درخت نارنج است که در بهار درخت را زینت داده و در پاییز و زمستان جای خود را به میوه نارنج می ‌دهد. 19 اردیبهشت امسال ؛ جشنواره «بهار نارنج» برای دومین سال پیاپی با هدف معرفی این محصول و مشتقات اش در «بخش کومله شهرستان لنگرود» برگزار شد. این برنامه که  دو سالی است به همت مسئولان میراث فرهنگی برگزار می شود، سال جاری در محوطۀ باز کارخانه چای شهدای کومله برگزار شد که استقبال بی نظیر شهروندان گیلانی و مازندرانی را در پی داشت.
 جدای از برنامه ویژه؛ این جشنواره شامل مراسم جنبی دیگری نیز بود. تهیه مربای بهار نارنج، پخت آش محلی، عرق‌گیری بهار نارنج، تهیه و پخت شیرینی مخصوص لنگرود و همزمان آوای موسیقی زندۀ  محلی با خوانندگی صفرعلی رمضانی(خوانندۀ فولکلور گیلان) و گروهش از جذابیت های این مراسم بود.
بهارنارنج
بهار نارنج دارای خواص دارویی بوده و در تقویت معده بسیار مؤثر است. تپش نامنظم قلب، تشویش و اضطراب را از بین می‌برد. برای کنترل تشنج‌ها و حمله قلبی مؤثر  و اشتها آور و ضدسرفه است. تسکین دهندۀ ناراحتی‌‌های سینه و تپش قلب است و روی سیستم عصبی بدن اثر دارویی دارد. همچنین آرامش‌بخش و ضد هیجانات دستگاه عصبی است و سردردهای عصبی و میگرنی را کاهش می ‌دهد.
هدف جشنواره
مدیر کل گردشگری و میراث فرهنگی گیلان هدف از برپایی چنین جشنواره ای را معرفی بهارنارنج و خاصیت های فراوان آن دانست و گفت: متاسفانه مردم با این نعمت طبیعی که خداوند به صورت رایگان در اختیار ما قرار داده است، آشنایی لازم و کافی را ندارند. رضا علیزاده افزود: عرق بهار نارنج به سبب داشتن طبع گرم، برای اعصاب بسیار مفید است و معمولا این عرق به صورت شربت مصرف می شود؛ اما مهم ترین خاصیت دارویی آن تأثیر روی سیستم عصبی بدن است.
در حاشیۀ مراسم
در حاشیه مراسم جشنواره، بانوان گیلانی به صورت نمادین اقدام به پخت نان های محلی، تهیه  مربای بهار نارنج در حضور شرکت کنندگان، پخت آش محلی و پذیرایی از میهمانان، استحصال عرق بهارنارنج  پرداختند که مورد استقبال علاقه مندان قرار گرفتند. محوطه کارخانه چای شهدای کومله که پر از درختان نارنج و بوته های سبز چای بود برای برگزاری درنظر گرفته شده بود. مکانی زیبا و فضایی دلپذیر اما کوچک،  طوری که  مراسم با استقبال فراوان- مردم غرب مازندران تا غرب گیلان -همراه بود و ظاهرا مسئولان پیش بینی چنین جمعیتی را  نکرده بودند  و با کمبود فضا مواجه شدند که در نهایت به بی نظمی مختصری انجامید و این در حالی است که تبلیغات اندکی صورت گرفته بود.
غرفۀ فروش چای
سالهاست کشاورزی کشور و گیلان (خاصه چای خوش طعم ایرانی) حال و روز خوبی ندارد. در اقدامی پسندیده مسئولان جشنواره با ایجاد غرفه هایی اقدام به معرفی و فروش انواع چای با کیفیت ایرانی به علاقه مندان کردند. گفتنی است هر ساله چای تولید داخل با بی مهری های فراوانی همراه می شود و اگر چه در سالهای اخیر قدم هایی در خصوص افزودن کیفیت و حمایت از کشاورزان چای کار برداشته شده؛ اما سیل واردات چای و حتی بسته بندی هایی- که گاهی شایع است-  با افزودن اسانس به همین تولیدات داخلی روانه بازار می شود؛ باغداران را دچار مشکلات عدیده یی می کند. برگزاری این مراسم در یک «کارخانۀ تولید چای» از ابتکارات  جالب این جشنواره بود و میهمانانی که گاهی از شهرهایی غیر از دو استان همجوار شمالی امده بودند از نزدیک با این محصول آشنا شدند.
موسیقی زنده
صفر علی رمضانی(نوازندۀ و خواننده) از کوشندگان این سالهای موسیقی مقامی گیلان نیز به شمار می رود. اگر چه موسیقی گیلان را با نام هایی نظیر زنده یادان احمد عاشور پور،  فریدون پور رضا  و ناصر مسعودی می شناسیم؛ اما در سالهای اخیر حضور و ظهور موسیقی دانان دیگری از جمله صفر علی رمضانی و ناصر وحدتی  باعث پویایی و ادامه راه بزرگان موسیقی گیلان است. رمضانی با اجرای قطعاتی محلی شور و نشاط خاصی به مراسم بخشید و در پایان با اجرای قطعۀ«گیله مرده دست و پا..» اثر «زنده یاد فریدون پور رضا» یاد و خاطره او را نیز گرامی داشت.
 پایان سخن
جشنواره بهارنارنج در دومین سال برگزاری اش البته بدون نقص و ایراد نبود؛ اما با این همه می توان همت برگزارکنندگان را ستود و به ارادۀ شان درود فرستاد. می توان با بهره گیری از تجربیات دو دوره گذشته مراسم بهتری را برای سالهای آینده تدارک دید. استفاده از گیاهانی نظیر شکوفه بهارنارنج -که متخصصان فواید بسیاری برای آن را بر شمرده اند- به شادی و نشاط روزانه شهروندان خواهد افزود. گفتنی است برداشت شکوفه های بهار نارنج از اواسط فروردین تا اواسط اردیبهشت انجام می شود و از این شکوفه ها برای تهیه مربا، عرق، دمنوش و شربت استفاده می شود.



۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۰, شنبه

نگاهی به بیست و هفتمین دوره نمایشگاه کتاب تهران


نگاهی به بیست و هفتمین دوره نمایشگاه کتاب تهران (93(

اردیبهشتِ کتاب

افشین معشوری

بیست و هفتمین دوره ی نمایشگاه کتاب تهران
سالهاست تا به یاد داریم در اردیبهشت ماه  «نمایشگاه کتاب تهران» برگزار می شود. حاصل دست آورد یک ساله نویسندگان، پژوهشگران، شاعران، هنرمندان و... که به صورت ویترینی خوش رنگ و لعاب در دید عموم قرار می گیرد. جدا از برگزاری نمایشگاهی- که ناشران خارجی  هم در آن شرکت می کنند- نکاتی همواره وجود دارد. مسایلی نظیر محل نمایشگاه، نوع برگزاری، نوع چیدمان، سرویس دهی ها، قیمت ها و...که به نظر می رسد سال به سال دریغ از پارسال می شود. نمایشگاه امسال البته به لحاظ کمی بهتر از سال های قبل بود؛ اما کیفیت آن به زعم بسیاری از شرکت کنندگان و حتی نویسندگان پایین تر بود. با این حال نگاهی کلی به وضعیت نمایشگاه کتاب تهران به ما می گوید باید فکری به حال آن ها کرد.

ورودی نمایشگاه

تفاوتی ندارد با مترو به نمایشگاه رفته باشید، با تاکسی و یا حتی با اتومبیل شخصی! به هر حال در هر صورت باید برای رفتن به داخل نمایشگاه مقدار بسیار زیادی پیاده روی کنید. اگر با اتومبیل شخصی رفته باشید ابتدایی ترین معضل همان یافتن پارکینگ است، اگر چه توقفگاه برای نمایشگاه تدارک شده؛ اما میزان آن با تقاضای مراجعین تناسب ندارد. اگر با تاکسی و یا دیگر وسایل عمومی مراجعه کرده باشید،  باز می باید از یکی از ورودی ها وارد شوید. پیش از ورود البته دیدن نیروهایی که همین یکی دو هفته پیش رییس جمهوری،  بودن آن ها را برای اهالی فرهنگ ضروری نمی دانست؛ توی ذوق می زند؛ اما از این مرحله که بگذریم با ازدحام کاغذ و بیلبوردهایی مواجه می شویم که واقعا سرگیجه آور است. صدای گوینده یی که تنها هنرش اعلام تبلیغات است، دیگر ابزار سرگیجه ابتدای ورود است.

ون های کم پیدا

به روال سال های پیشین، کار جابجایی افرادی که می آمدند بر عهده ون های کرایه یی گذاشته شده بود. امسال اسپانسر این تاکسی ها یکی از بانک ها بود. البته معلوم نیست سرویس ها کم بود، راننده ها کم کاری می کردند و یا واقعا تقاضا زیاد بود. چون تا هنگام خروج از مصلی اصلا به چشم نیامدند و نگارنده وقت خروج -بسیار اتفاقی- از کنار صف طویلی رد شد که گویا برای تاکسی ایستاده بودند.

چادرهای پرشمار

اطراف مسیر ورودی تا صحن اصلی(ایضا از صحن اصلی تا در خروجی) پر شده از چادرهایی با عناوین مختلف، از موسسات آموزش عالی گرفته تا انتشاراتی که مختص نشر کتاب های درسی بود، باید به این ها اضافه کرد غرفه های چادری یی که به کار فروش اغذیه و اشربه مشغول بودند و البته تعداداد شان آن قدر زیاد بود که گویی خلق الله برای صرف غذا آمده اند و فضا را بیشتر تفریحی نشان می دهد تا فرهنگی ! از دیگر غرفه هایی که به چشم آمد، غرفه  شیک شرکت هایی که اینترنت می فروشند و نیز چادرهایی که نسل تازه یی از تلفن های همراه را عرضه می کنند. با این همه یکی از مترجمین با سابقه کشورمان در گفت و گویی کوتاه گفت: «کاش مسئولین محترم فکری به حال این سالن های چادری می کردند، زیرا داخل آن بسیار گرم و  آلوده بود».

داخل صحن اصلی

صحن اصلی نمایشگاه البته حکایت جداگانه یی داشت. راهروهایی نسبتا منظم که  غرفه ها مطابق معمول بر اساس حروف الفبا چیده شده بود و به روال گذشته در ورودی ها نیز اسامی غرفه ها دیده می شد. با این همه بعضی غرفه های به قول موسیقی دان ها فالش- می زدند و آنچنان بی سلیقه چیده شده بود که زحمات غرفه های کناری را نیز بر باد می داد. در بعضی از غرفه ها تنها چند پوستر خودنمایی می کرد و حتی چند انتشارات تنها با یک کتاب در نمایشگاه شرکت کرده بودند. عدم تدارک صندلی یکی دیگر از مواردی بود که به چشم آمد و می شد در گوشه و کنار صحن و عموما در پلکان ها بازدید کنندگانی را دید، که با وضع نامناسبی در حال استراحت بودند.

استقبال

به لحاظ کمی می توان حتی مدعی شد که شرکت کننده بیشتری نسبت به سالهای پیش به نمایشگاه آمده اند. اما مانند همه سالها به نظر می رسد افراد می آیند تا ساعاتی را فارغ از زندگی میان انبوهی کاغذ که هر یک به نحوی سیاه شده اند، بگردند. آنچه راقم این سطور مشاهده کرد به طور میانگین خرید ها بسیار اندک بود. شاید 10 درصد یا کمی بیشتر از ناشران آن طور که باید و شاید مورد توجه بازدید کنندگان قرار گرفته باشند. مشاهدات عینی؛ ناشران رمان، شعر و ترجمه را در ردیف اول فروش و بازدید قرار می دهد؛ اما - همین دسته از ناشران- نیز همگی مورد استقبال نبودند و آن ها که در طول سال بیشتر مورد توجه بودند، در نمایشگاه با ازدحام علاقه مندانی مواجه بودند که برای خرید و اطلاع از تازه ترین کتاب های منتشر شده می آمدند.

نظر دست اندرکاران فرهنگی

مدیر یکی از انتشاراتی ها پاسخ تعجب و سوالم  در خصوص سوت و کور بودن اکثر غرفه ها را چنین داد:«مردم ما فکر می کنند همه چیز را می دانند و دیگر نیازی نیست کتاب بخوانند» و این شاید  تاسفی بر میزان استقبال از اکثر غرفه ها بود. یکی دیگر از افرادی که مورد سوال قرار گرفت، خانم خبرنگاری بود که می گفت: «اغلب ما نمی دانیم که باید سه ساعت کتاب بخوانیم تا بتوانیم سه دقیقه حرف حساب بزنیم»

تفاوت قیمت ها

البته نمی توان روی کار فرهنگی قیمت گذاشت؛ اما بهای پشت جلد کتاب ها یکی دیگر از معضلاتی است که به نظر باعث نوعی رکود می شود. در حالیکه بسیاری از ناشران قدیمی و معتبر، کتاب های شعر و داستان حدودا 80 تا 100 صفحه یی را 3500 تومان و یا کمی بیشتر قیمت گذاری کرده و اغلب با 1000 تومان تخفیف عرضه می کردند، تعدادی از ناشران که البته به نظر می رسید تازه کار -و یا نهایتا کم کار در سالهای پیش- بودند کتاب هایی با همین تعداد صفحه را با قیمت 8000 تومان و یا حتی کمی بیشتر در معرض فروش قرار داده بودند که با توجه به قیمت این روزهای کاغذ، به نظر می رسید نامناسب است و  باعث بروز سردرگمی برای علاقه مندان بود.

نمایشگاهی که در جا می زند

به نظر می رسد نمایشگاه کتاب تهران هر سال خود را تنها تکرار می کند و کمتر اتفاق تازه یی در آن می افتد. اگر چه به گفته مسئولین ناشران خارجی- با وجود اینکه از سال پیش طلبکار بودند-  باز در نمایشگاه شرکت کرده اند؛ اما برای استفاده مثبت از زمان و فضایی که هر ساله در اختیار اهالی فرهنگ قرار می گیرد، باید برنامه ریزی بهتری داشت. بد نیست تمهیداتی اندیشیده شود تا مسئولان با توجه به بضاعت فرهنگی هر ناشر به آنها فضا بدهند و نه بر اساس درخواست آنها! و در بخش امکانات رفاهی اگر چه نیاز مراجعه کنندگان به موادغذایی اجتناب ناپذیر است اما اختصاص دادن بخش وسیعی از فضای باز مجموعه مصلی تهران به اغذیه فروشی ها با شئونات همایش بزرگی مانند نمایشگاه کتاب تهران همخوانی ندارد و همانگونه که پیش تر نیز گفته شد فضا را بیشتر شبیه مکان های تفریحی(خاصه آنچه از استادیوم های فوتبال مان سراغ داریم) جلوه می دهد.

سخن پایانی

مکان نمایشگاه- به شهادت اغلب فعالان این حوزه- مناسب نیست و به گفته یکی از مترجمین خوب کشورمان می توان به جرات ادعا کرد فردی که اولین بار برای تایید مصلی تهران برای برگزاری نمایشگاه کتاب تهران به این مکان پا گذاشته است، با اتومبیل وارد محوطه شده و تنها شاید صحن آن را پیاده از نظر گذرانده باشد و این یعنی اینکه غافل از آن بوده است علاقه مندان برای دسترسی می باید چه زحماتی را متقبل شوند. با این همه امیدواریم سال آینده شاهد برگزاری نمایشگاه بهتر به لحاظ کمی و کیفی باشیم.

 

 

 

۱۳۹۳ اردیبهشت ۱۷, چهارشنبه

حکایت تأمل برانگیز استخر لاهیجان


حکایت تأمل برانگیز استخر لاهیجان

 

امید جوان/ شنبه ششم اردیبهشت 93/ افشین معشوری

کمتر ایرانی یی است که نام لاهیجان را نشنیده باشد. شهر چای و کلوچه، تله کابین و شهر مردمان با صفا، با خیابان هایی همیشه بارانی و  استخر لاهیجان که فضایی کم نظیر و «گردشگاهی خواستنی» است و بسیاری از مسافرانی که به این شهر می روند، حتما ساعاتی را کنار این دریاچه  زیبا قدم می زنند و از مناظر کوه شیطان که در چند صد متری آن قرار دارد، بهره مند می شوند. در وسط این دریاچه جزیره  کوچکی قرار دارد که اکنون قفلی بر ورودی آن نقش بسته و رهگذران را کنجکاو می کند.

از مهدی بلیغ تا دولتی ها...

مهدی بلیغ در تاریخ معاملات -ایرانِ پیش از انقلاب- یک نام به یاد ماندنی است. در حالیکه روایت های متعددی از میزان سواد او می شود؛ اما بلیغ فردی بود کم سواد، در شهریار متولد شده بود و در ابتدا کارمندی دون پایه بود که کارهای خلاف اش را با جعل سندهای پرداختی محل کارش(دارایی ) آغاز کرد و پس از چند بار آمد وشد به زندان، سرانجام  از هوش ذاتی اش استفاده کرد و ساختمان وزارت دادگستری را طی قراردادی به مبلغ 500 هزار تومان فروخت و پس از این کلاهبرداری بی سابقه-تا آن تاریخ- برای فرار از دست قانون به خارج از ایران گریخت؛ اما در بازگشت( اوایل انقلاب) توسط حاکم شرع وقت به اعدام محکوم شد و حکم اش اجرا گردید. او که به «آل کاپون ایرانی» نیز شهره بود؛ البته خلافکاری های اش را در پوشش مناصب دولتی انجام نداد؛ اما در سالهای اخیر پرده از قراردادهایی برداشته می شود که عاملان آن شغل دولتی داشته اند که بسیار تاسف برانگیز است.

جزیره فروشی در لاهیجان

همیشه از خرید و فروش جزایر در خارج از ایران شنیده بودیم. مکان هایی تفریحی که افراد متمول مالک می شوند تا  حریم اختصاصی برای خود، خانواده و احتمالا میهمانان شان ایجاد کنند. اما ماجرای فروش جزیره استخر(دریاچه) لاهیجان، همین حوالی اتفاق افتاده است. با حربه هایی چون ساخت هتل چند! ستاره، ایجاد پارکینگ و.... که تا کنون خبری از آن نبوده و نیست. ماجرا از این قرار است که سال 1376 در قراردادی غیر طبیعی سرقفلی یکی از نمادهای شهر لاهیجان که قدیمی ها آن را به نام  «میان پشته» و جوان ترها با «جزیره» می شناسند، به قیمت ثبت شده 10 میلیون ریال  و کرایه ماهانه 250 هزار ریال توسط شهرداری لاهیجان -به ریاست پورباقری شهردار سابق- به فروش رسید. ابهامات زیادی در خصوص نحوه فروش این جزیره زیبا که در استخر(دریاچه) لاهیجان واقع است، وجود دارد .اینکه در ادوار مختلف شورای شهر لاهیجان با این موضوع مخالفت و حتی برخورد قانونی شده است، که البته تا کنون نتیجه یی نداده و راه ورودی این مجموعه همچنان بسته است.

استخر لاهیجان به روایت تاریخ

معروف است که استخر لاهیجان به دستورشاه عباس صفوی احداث گردیده است. «مکنزی»* درسفرنامه خود ازآن یاد می کند، او طول این استخر را۷۰۰ گام و پهنایش را۲۰۰گام معین کرده است .در وسط این استخر، جزیره یی موسوم به میان پشته قراردارد و چنانچه درتاریخ عالم آرای عباسی مکتوب شده است، شاه عباس صفوی قصری عظیم درآن برای سکونت شخصی خود دراوقاتی که به لاهیجان می آمده،  بنا نهاده بود، اما هیچ گونه آثاری ازآن بنا باقی نمانده است. «شودزکو»** ازقصر باشکوه شخصی به نام «میرزاکاظم خان» که ثروتمندترین مردگیلان بوده است، چنین یاد می کند: «میرزاکاظم دریکی ازتپه های بیرون شهر، قصرییلاقی بسیارباشکوهی بناکرد که ازیک طرف منظره جلگه جنگلهای انبوه وازطرف دیگر دورنمای دریا آن راخیلی زیباجلوه می دهد .شودزکو ازآجرهای زیبایی که ازآن کاخ باقی مانده تعریف کرده است اومی گوید: این آجرها بسیارخوش تراش وزیبابوده اند.

 ماجرا چگونه آغاز شد؟

روزنامه کیهان (ویژه ی گیلان)در تاریخ 24 بهمن سال 1374 -در صفحه 7 - ضمن مصاحبه یی با اشاره به  وضعیت کلی گردشگری لاهیجان درباره  جزیره مورد نظر  از قول «شمس الدین پورباقری شهردار وقت» چنین می نویسد:«با تجهیز و تکمیل رستوران داخل استخر(میان پشته)بخشی از نیازمندیهای توریست هایی که به این شهر مسافرت می کنند تامین خواهد شد» اگر چه ایده ایجاد رستوران در این جزیره کوچک از زمان شهرداری «فریدون برهانی» کلید خورده بود و کارهای ابتدایی آن آغاز و خبر آن در ضمیمه آگهی های روزنامه اطلاعات 30 مهرماه 1371 به صورت رپرتاژ اگهی نیز منتشر شده بود؛ اما کندی کار و احتمالا سو مدیریت ها باعث شد تا پس از سالها، شهردار لاهیجان طی صورتجلسه شماره شماره 8824 در تاریخ 22/4/76 این محل عمومی را به صورت اجاره 99 ساله در 18 ماده واگذار و به امضای شمس الدین پورباقری(شهردار) و عزیزالله طاووسی( نمایندۀ خریداران) رساند. غلامحسین  اسماعیل زاده سردفتر 77  لاهیجان که این نقل و انتقال را به ثبت رسانده است در تاریخ 15 دی 1378 به خبرنگار «پیک خزر» می گوید:«در 29 تیرماه 1376 صلح نامه رسمی فروش سرقفلی جزیره این شهرستان در این دفتر خانه به ثبت رسیده. این معامله بر طبق موازین قانونی تنظیم شده و فاقد هر گونه اشکالی است.» وی سپس با تکذیب فروش سرقفلی جزیره به قیمت 10 میلیون ریال می گوید:«قیمت مورد معامله بیشتر از قیمت درج شده در صلح نامه است» داود بخشی(خریدار) نیز در همین زمینه با تایید غیر واقعی بودن مبلغ صلح نامه می گوید:«تاکنون (15 دی 1378)بابت خرید سرقفلی و ساختمان درون جزیره دومیلیارد ریال هزینه کرده است»

مفاد قرارداد

شهرداری لاهیجان(با شرحی که پیشتر گفته شد) با دریافت 10 میلیون ریال و ماهیانه 250 هزار ریال جزیره را به بخش خصوص واگذار می کند و در مقابل به مستاجر متعهد می شود: اجازه اجاره دادن قایق (بدون دریافت عوارض) برای مستاجر، اجازه احداث شهر بازی بدون اخذ عوارض ساخت و بهره برداری، اجازه برگزاری کنسرت با اخذ 10 تا 15 درصد عوارض،  اجازه نقل و انتقال سرقفلی کلیه بناهای ساخته شده قبل و بعدی به هر شخص حقیقی و حقوقی به نفع مستاجر، احداث پل در بخش در ضلع شمالی به هزینه مستاجر، اجازه احداث پارکینگ در حاشیه شمالی استخر(با ظرفیت 30 دستگاه سواری) به نفع مستاجر، اجازه ساخت و بهره برداری دکه های فروش تنقلات، مواد غذایی و صنایع دستی در چهارسوی استخر به صورتیکه هیچ شخص حقیقی و حقوقی دیگر چنین اجازه یی نداشته باشد(بدون پرداخت هر گونه عوارض)، صدور مجوز صید ماهی از استخر به صورت تفریحی برای علاقه مندان با پرداخت وجه به نفع مستاجر،  اجازه ساخت و بهره برداری از اسکله شناور(در داخل استخر) به عنوان قهوه خانه سنتی و سه واحد «کومه» به مساحت 100 متر در داخل آب بدون پرداخت هر گونه عوارض را بدهد و در قبال آن -علاوه بر مبلغ اجارۀ مورد اشاره- مستاجر متعهد می شود هر 4 سال  مبلغ 10 درصد به اجاره بها بیافزاید و رعایت کلیه مسایل ایمنی و شئونات اسلامی را بر عهده مستاجر می گذارد و در بند 16 می گوید:«مالک حق الزام به تخلیه سرقفلی را به مستاجر ندارد و در صورت عدم پرداخت اجاره بهای به موقع توسط مستاجر تخلیه الزامی است» و در بند 17 می افزاید:«شهرداری هیچگونه عوارض ورودیه به جزیره را از مراجعه کنندگان نخواهد نمود و مجموعه فوق برای استفاده عموم آزاد خواهد بود» حال اینکه سالهاست بر درِ وروی این مجموعه که در واقع پلی است که این جزیره را به دور استخر لاهیجان متصل می کند قفل بزرگی زده اند و نه تنها لاهیجانی ها -که حتی میهمانانی هم که به این شهر می آیند- در حسرت مانده اند که چرا بایداین فضای زیبا به چنین سرنوشتی دچار شود.

تلاش های بی حاصل

آنچه گفتنی است اینکه نقل و انتقال یاد شده (اگر چه به گفته ی مطلعین صوری بود) پیش از روی کار آمدن شوراهای اسلامی شهر بوده است.خبرنگار اطلاعات در تاریخ یکم شهریور 1379 به نقل از سیروس حمیدی ایمانی(شهردار منتخب شورای شهر) گزارش داد:«معاملات صوری شهردار سابق لاهیجان در دست تحقیق و بررسی است و جزیره لاهیجان دوباره به تملک شهرداری در می آید» اما اقامه دعوا علیه مستاجر نتیجه یی نداد و در حالی که حسینعلی خدایگانی عضو شورای شهر در تاریخ 24 تیر ماه 1383 به هفته نامه «لاهیجان» گفت:«میان پشته(جزیره) هویت لاهیجانی هاست، به هیچ وجه فروختنی نیست و باید پس داده شود» پس از عدم نتیجه از دعوای قانونی،  نتیجه این شد که شورای شهر دوم لاهیجان چاره را در قرارداد تازه یی با مستاجر دید. آنجا که گفته شد هتلی در این جزیره ساخته خواهد شد، که هرگز اجرایی نگردید اگر چه می گویند هنوز پرونده مختومه نگرددیده و در پیچ و خم های قانونی گرفتار است.

شهرداری حافظ منافع شهروندان

از لحاظ قانونی شهرداری مالک اموال شهری نیست. شهرداران هر شهر در جایگاه های حقوقی شان می توانند برای بهبود خدمات شهری فضاها را به اشخاص(با پیش بینی هایی که در قانون شده) اجاره دهند تا با استفاده از منابع مالی به دست آمده خدمات بیشتری  در حوزه  تحت مدیریت اش انجام دهد؛ اما در پرونده فروش جزیره استخر لاهیجان قرارداد طوری تنظیم شده است که تمامی امتیازات به مستاجر داده شده و علی رغم «مستثنی شدن شهرداری از روابط موجر و مستاجر» هیچگونه حقی برای مالک باقی نمانده است؛ اما با این وجود تخطی های فراوان مستاجر- از انجام تعهداتی که طبق آن می باید امکانات رفاهی و توریستی در محل قرارداد ایجاد می کرد- می تواند دستمایه  اقدامات قانونی قرار گیرد. به گفتۀ یک وکیل پایه یکم دادگستری در چنین مواقعی شورای اسلامی شهر، حراست شهرداری و گزارش سازمان بازرسی کل کشور می تواند مثمر ثمر بوده و پرونده را به سرانجام برساند.

تکمله

سالها پیش مهدی بلیغ با استفاده از هوش خداداده اش ساختمانی را که متعلق به او نبود، به فروش رساند؛ اما در سال 1376 در دوره  شهرداری میرشمس الدین پورباقری یک ثروت ملی توسط شهردار -با اختیارات یک مقام دولتی- به بخش خصوصی واگذار می شود و از آن تاریخ تا کنون تمامی راه ها برای باز پس گیری اش ناکام می ماند و این فضای زیبا همچنان قفلی را بر دروازه اش دارد که به گردشگران دهن کجی می کند. اگر چه مهدی بلیغ پس از انقلاب به خاطر جرم های متوالی اعدام شد؛ اما شهردار احتمالا خاطی- در مناصب گوناگون(از جمله معاونت وزیر و عضو هیئت مدیره  شهر پرند) به کار خود ادامه داد و اواسط سال گذشته جنازه اش در اتومبیل رها شده اش در اطراف تهران پیدا شد. با این همه امروز که در بهار 1393 علی رغم اینکه -شخص امضا کننده از طرف شهرداری- دیگر در قید حیات نیست، شایسته است تا ارگان هایی نظیر سازمان بازرسی کل کشور وارد پرونده شده و یک بار برای همیشه تکلیف آن را روشن کنند.

·        *محقق زبان پارسی، انگلیسی تبار

·        * *ایران شناس لهستانی