۱۳۹۰ مرداد ۱۳, پنجشنبه

نقض حقوق شهروندی به بهانه ای واهی

سالن فرودگاه امام خمینی زیاد شلوع نبود، یکی دو روز به ماه رمضان مانده تقریبا روز خلوتی را سپری می کرد. خانمی به دو زبان انگلیسی و فارسی اعلام کرد مسافرین محترم پرواز.... به مقصد .... برای تحویل بار به ......مراجعه نمایند. صفی تشکیل شد و مسافران بلیط و چمدان به دست آرام آرام جلو می رفتند، تقریبا همه ساکت بودند به جز دو جوانک بین بیست تا بیست و سه سال که گاهی شوخی هایی ساده با هم می کردند تا وقت گذرانی کرده باشند. آقای متشخصی از راه رسید، از همانها که در اولین نگاه هم می توان فهمید که احتمالا بسیاری از نقاط دنیا را دیده و به گشت و گذار پا نهاده است.

موبایل به دست مرتبا صحبت می کرد، ابتدا نمی فهمیدم چه می گوید؛ اما صف که دور زد نزدیک تر شدیم و این بار ناخود اگاه حرفهایش را می شنیدم. داشت به ان سوی سیم گزارش گونه ای از سفرش می داد. بین حرفهایش البته بدون اینکه بخواهم استراق سمع کرده باشم شنیدم که گفت:

"آره، هر فرودگاهی بوی خودشو داره، فرودگاه دهلی اون جوری، فرودگاه دوبی یه جوره دیگه و فرودگام امام خمینی هم .....، شما وقتی توی یه فرودگاه اروپایی پیاده می شی بوی ادکلن و عطرهای مردم مست ت می کنه؛ اما اینجا انگاری هموطنان عزیزمون!! دل شون نمی یاد قبل از اومدن به فرودگاه یه دوش بگیرن!؟ با بوی عرق بدن شون می یان می رن مسافرت"

حقیقتا از خودم خجالت کشیدم، از شما چه پنهان با اینکه شاید دو ساعت پیش تر از آن دوش گرفته و اصلاح کرده بودم به خودم شک کردم؛ اما چیزی که عذابم می داد این نبود. با خودم می گفتم به فرض اینکه کسی هم با بوی نا مطبوع بدن به فرودگاه امده باشد، به فرض مثال حتی بوی عرق تن کسی این آقای محترم را آزرده باشد، آیا صحبت کردن با صدای بلند این آقا در جایی که آرامش و سکوت برقرار است نوعی تعرض به حقوق شهروندی دیگران نیست؟ آیا بوی احتمالی عرق تن کسی( فرض محال، محال نیست) که این آقای محترم را آزرده است زننده تر از آلودگی صوتی حاصل از گفتگوی تلفنی ایشان است.

هرچه بود و هرچه هست حالا چند روزی از ان ماجرا می گذرد؛ اما یاداوری چند باره ی این موضوع باعث شد تا از قول پائولو کوئیلو بنویسم:

ما مردم عادت کرده ایم دو زنبیل را با چوبی یکی در پیش رو و یکی در پشت سر به خود اویزان کنیم و بدی های دیگران را در زنبیل پیش رو بگذاریم و دائما با یاداوری ان دیگران را شماتت کنیم و درزنبیل پشت سر ضعف های خود را پنهان کرده و هیچگاه به یاد نیاوریم.(1)

مقصود از نگاشتن سطور بالا این بود که وقتی از حقوق شهروندی و اداب اجتماعی سخن می گوییم باید بدانیم همانگونه که رفتارهای دیگران را رصد می کنیم، دیگران نیز حق دارند ما را را زیر ذره بین برده و رفتارهای ناپسند مارا گوشزد کنند، کاش آن آقای باشخصیت این را نیز بداند.

پی نوشت:

1- نقل به مضمون(البته در شهرهای شمالی ایران در قدیم کسانی بودند که با اویزان کردن چوبی بردوش که به ان چان چو( چوب) می گفتند دو زنبیل بزرگ بردوش می گرفتند و با خرید و فروش اجناس روزگار می گذراندند، احتمالا پائولوی بزرگ تصویری از آن را به الهام گرفته باشد)