۱۳۹۱ دی ۷, پنجشنبه

در باب روزنامه نگاری گیلان


در باب روزنامه نگاری گیلان

«قلم های بی دوات»

افشین معشوری/ دادگر

روزنامه نگاری در ایران - از ابتدای پیدایش تاکنون- همواره با چالش های عظیمی روبرو بوده است واگرچه در حال حاضر دوران پرفراز و نشیبی را سپری می کند؛ اما نمی توان تمامی دلایل ناکامی آن را به عواملی نسبت داد که گاه صوری اند و انتزاعی به نظر می رسند. در این میان «روزنامه نگاری در گیلان» - که مبحث مورد نظر این نوشتار است- مقوله ی جدایی است،  که به آن خواهیم پرداخت. گیلان اگر در بین استان های ایران در جایگاه اول مطبوعات نباشد، بی شک یکی از سه رده ی اول را در اختیار دارد؛ اما با این وجود «دست اندرکاران روزنامه نگاری گیلان» از شرایط موجود نه تنها راضی نیستند که گاهی از نحوه ی چاپ، نشر، تولید خبر، توزیع و ... انتقاد بسیار دارند.  مدیران بسیاری در نشریات گیلان همواره از نبود خبرنگار حرفه یی، کمبود کاغذ،  افزایش بی رویه ی قیمت کاغذ و خدمات، پخش نامناسب و عواملی دیگر گله دارند.

 شاید عواملی بسیاری را می توان برشمرد و کاستی ها را به آن نسبت داد، اما به راستی همان مدیرانی که همواره دادشان از نبود خبرنگار، نویسنده، مخاطب، پشتیبانی های دولتی و عواملی از این دست به هواست، از همه ی طرفیت های موجود به نحو شایسته بهره ی لازم را می برند؟ آیا مدیرمسئولان و سردبیران نشریات گیلان با همه ی فنون و ریزه کاری های روزنامه نگاری بین المللی آشنایی دارند؟ آیا در صورت اطلاع از این شرایط در عمل به آن پای بندند؟ پرسش هایی از این دست بسیار است؛ اما برای باز کردن موضوع ابتدا می باید کمی به تئوری ها و تئوریسین های این رشته بپردازیم و اینکه اصولا چه مقدار از اصول اولیه ی آن در روزنامه نگاری گیلان مد نظر قرار می گیرد و عملا اجرا می شود.

نظریات ارتباطات اجتماعی و تئوریسن ها

به لحاظ تاریخی اولین نظریاتی که به طور مشخص به مقوله ی ارتباطات اجتماعی می پردازد، در حوزه ی روانشناسی اجتماعی شکل گرفت و نخستین نظریه را «گوستاو لوبن»  پزشک، نویسنده و محقق فرانسوی در سال 1841. م  ارایه کرد. لوبون معتقد است مطبوعات که زمانی هادی افکار عمومی بودند به تدریج به جای آموزش به رواج شایعه، انتشار آگهی و اخبار گرایی روی آورده اند، از نظر لوبون مطبوعات در ساخت عقاید روانشناختی مخاطب موثرند و خوانندگان را از" فکر کردن" معاف می کنند و از ارکان پیدایش عقاید در بین خوانندگان هستند.«گابریل تارد» در سال 1890. م قوانین تقلید را نوشت، او معتقد است: کلام بالدار«روزنامه ها» از مرزهایی می گذرند که در گذشته صدای مشهور ترین سخنوران نیز از آن نمی گذشت. تارد می گوید: در جامعه ی صنعتی به علت تراکم جمعیت، تمایز نقش ها، سازمانی بودن روابط و غیره، تجمعات جدید به صورت وسیع تر شکل می گیرد و نقش مطبوعات در پیدایش این ویژگیها و ساختن افکار عمومی به همین دلیل مشهود است. «فردیناند تونیس» دیگر نظریه پرداز این حوزه؛ مطبوعات را رکن تشکیل دهنده ی افکار عمومی می داند و روزنامه ها را بسیار بزرگ و حتا برتر از قدرت نهفته در ارتش و سازمانهای اداری می داند. دیگر نظریه پرداز بزرگ ارتباطات اجتماعی «ماکس وبر» است، او معتقد است: تحولات هنری، فنون و وسایل ارتباط جمعی نتیجه ی رشد عقلانیت است. «وبر» به سبب ارتباطات موثر رسانه ها با نهادها و سازمانهای سیاسی و اقتصادی؛  مطبوعات را عامل جدیدی در قدرت اجتماعی می داند و به دلیل وابستگی نشریات به دو نوع مشتری(خوانندگان و صاحبان آگهی) نقش روزنامه ها را در سرمایه گذاری و گردش ثروت برجسته می داند. البته نظریه پردازان دیگری نظیر« دکتر گوبلز»، «سرژ چاکوتین» و « پاولوف» نیز هستند که رسانه ها را از منظر جامعه شناسی سیاسی نظیر« پروپاگاندا» بررسی کرده اند؛ اما بحث ما در خصوص روزنامه نگاری در گیلان و چگونگی جذب مخاطب، مشکلات چاپ و نشر و مشکلاتی از این نوع و راهکارهای احتمالی آن است.

وظایف سه گانه ی رسانه ها

کارشناسان علوم ارتباطات اجتماعی برای رسانه ها(دیداری، شنیداری و نوشتاری) سه وظیفه ی اصلی را بر شمرده اند:

1- خبر رسانی 2- آموزشی 3- سرگرمی

مهم ترین وظیفه ی یک رسانه  که در واقع علت وجودی رسانه نیز محسوب می شود، خبر رسانی است و این وظیفه ی اصلی مطبوعات به شمار می آید، زیرا دیگر کاربرد رسانه ها را می توان از راه مطالعه ی کتاب نیز تامین کرد.

دومین وظیفه ی رسانه ها که مقوله ی آموزش است، اهمیت بسیاری دارد و در بسیاری از کشورها مانند استرالیا  محسوس است؛ اما امروزه در اکثر کشورها "خصوصا رسانه های فراملی" به صورت رسانه های تبلیغ سیاسی(پروپاگاندا) در آمده است و می کوشند افکار سیاستگزاران شان را به مخاطب القا کنند.

اما سومین وظیفه که سرگرمی است، در مطبوعات به صورت جدول، مسابقه، لطیفه، خواندنی ها، مشاهیر و ... اجرا می شود و بخشی از صفحات را به خود اختصاص می دهد.

گیلان و نشریات گوناگون اش

به طور کلی می توان در گیلان نشریات متنوعی را دید. روزنامه ها و مجلاتی که با سیاست های خاص خود به امر نشر می پردازند و هر کدام انگیزه یی جدا در راه انتشار دارند، از این منظر می توان نشریات گیلان را به دسته های زیر تقسیم بندی کرد:

الف: مطبوعاتی که منتشر می شوند تا لغو امتیاز نشوند. این دسته از نشریات مشخصا در تعدادی کم، کاغذی نامناسب، صفحاتی اندک چاپ می شوند، دایره ی توزیع شان بسیار محدود است و تنها برای دیده شدن از طرف مسئولین روی دکه های  مطبوعاتی می آیند. خبرهای شان معمولا سوخته است و عموما از روی خبرگزاری ها، سایت ها و نشریات دیگر کپی می شود و از خبرهای تولیدی نشانی ندارند.

ب: دسته ی دوم مطبوعات در گیلان که متاسفانه کم هم نیستند، تنها منتشر می شوند که آگهی چاپ کنند تا از این رهگذر هم نشریه های شان منتشر شده باشد و هم به کارهای اقتصادی بپردازند. مطالب اینگونه نشریات معمولا خالی از جاذبه ی خبری است و اگر خبری کار کنند،  از دسته ی نرم خبرهاست. چنانچه خبری تولید کنند، معمولا رپرتاژ آگهی است و گاهی در صفحات بسیار؛ اما بی سلیقه به لحاظ گرافیکی منتشر می شوند.

ج: دسته ی بعدی مطبوعات در گیلان که البته کم هستند؛ اما به هر حال وجود دارند، نشریاتی هستند که آگهی و خبر را با هم در دستور کارشان دارند. این دسته از نشریات معمولا صفحات شان را با تلفیقی از خبرهای تولیدی و خبرگزاری ها می بندند، گرافیکی به مراتب بهتر از سایر نشریات دارند و آگهی ها را در جای مناسب صفحات کار می کنند.

د: نمونه ی بعدی مطبوعات؛ بیشتر مجلاتی هستند که به صورت ماهانه  و تخصصی منتشر می شوند. این دسته از نشریات وضعیتی بسیار دشوار را تجربه می کنند. کمبود مخاطب، گرانی ابزار نشر، توزیع نامناسب و .... عمده ی دلمشغولی های این نوع از رسانه هاست. خبرها و گزارش های شان عموما تولیدی است و نویسندگان شان بیشتر از قشری هستند که در مناصب مختلف جامعه حضور دارند و می نویسند تا گوشه یی از ایده آل های شان را منتشر کنند.

معضلات روزنامه نگاری در گیلان

البته مشکلات چاپ و نشر  روزنامه ها و مجلات در گیلان  یکی  دو تا نیست و صد البته درگیری های مجله یی ماهانه با روزنامه یی که هر روز خود را ملزم می داند تا مخاطب اش را از در جریان خبرهای حادث شده قرار دهد از دو جنس متفاوت است. روزنامه، همانطور که از نامش پیداست می باید در سریع ترین زمان خبرها را پوشش داده و مخاطب را آگاه سازد و البته همین موضوع را به نوعی دیگر ( در زمان طولانی تر) ، مجلات نسبت به مخاطبان متعهد هستند؛ اما آنچه این دو را از هم متمایز می سازد نوع اخبار تحت پوشش هستند. روزنامه ها کمتر به مقالات پژوهشی می پردازند، در حالیکه مجلات حجم زیادی را به این مقوله اختصاص می دهند به همین دلیل لزوم وجود خبرنگاران و روزنامه نگارانی که بتوانند در کمترین زمان ممکن خبرها ی مورد نیاز روزنامه ی متبوع شان را تولید کرده و برای استفاده ی مخاطب عرضه کنند؛ اما این مورد در خصوص نشریات ماهانه شکل دیگری دارد. به گفته ی یکی از مدیرمسئولان گیلانی؛ اکثریت روزنامه نگاران و خبرنگاران گیلانی به پایتخت مهاجرت کرده اند و دیگر – به دلیل عدم تامین مالی- حاضر به همکاری با نشریات گیلانی نیستند و این به نظر نگارنده لیوان نیمه پری است که می توان از هر دو نیمه مورد بررسی قرار گیرد.

منطق ساده یی می گوید وقتی چیزی را ندارید، باید برای به دست آوردن آن هزینه کنید، اینجاست که باید مقوله ی آموزش مد نظر مدیران روزنامه نگار قرار گیرد. همانطور که یکی دیگر از مدیر مسئولان گیلانی با اشاره به خانه ی مطبوعات گیلان نقش آموزش را بسیار حیاتی می داند، می باید تمهیداتی اندیشیده شود تا آموزش نسل جدید روزنامه نگاران جدی گرفته شده و نفرات تازه نفسی با تخصص لازم به جامعه ی روزنامه نگاری گیلان افزوده شوند و این میسر نخواهد بود جز با همت مدیر مسئولان نشریات و روزنامه نگاران گیلان که به تربیت نسل جدید همت گمارند.

وقتی صفحات فلان روزنامه ی چاپ گیلان را باز می کنید و اخبار کپی شده ی خبرگزاریهایی را که گاه آنها نیز از کیلومترها دورتر از روی دست دیگران به طرز ماهرانه یی کپی کرده اند می بینید، بی اختیار از مطالعه ی بقیه ی مطلب منصرف می شوید، حال بماند که همین روزنامه در خبری از داخل استان نیز با ناشی گری تمام خبری را منتشر کرده که هیچگونه عناصر خبری در آن پرداخت نشده و حتا اطلاعات داده شده نیز به نوعی اشتباه بوده و گاه سوخته محسوب می شود، این موضوع می طلبد تا مقوله ی آموزش بیش از گذشته مد نظر قرار گیرد.

 جایگاه آگهی بازرگانی در رسانه ها

آگهی بازرگانی نقش بسیار مهمی در حیات نشریات در سراسر دنیا دارند. امروزه در تقسیم بندی وظایف سازمانی در نشریات و رسانه های دیگر؛ سازمان آگهی ها به عنوان بازوی اجرایی قوی مدیرمسئولان محسوب می شود و هر رسانه یا مدیری که نسبت به این امر بی تفاوت و یا بی اشتیاق باشد در واقع حمایت مالی صاحبان صنایع را از دست خواهد داد و این خود باعث رکود کار رسانه ی متبوع اش خواهد بود. اگر چه به تجربه ثابت شده وفور آگهی های بازرگانی به کلیت کار اطلاع رسانی ضربه خواهد زد؛ اما می توان بین کار خبر و اطلاع رسانی و آگهی تبلیغاتی طبق استانداردها تعادلی برقرار کرد تا حضور هر یک آسیبی به دیگری وارد نسازد و البته در گیلان متاسفانه نشریاتی هستند که تمرکز کاری شان را بیشتر بر نشر آگهی قرار داده اند و تاسف برانگیز تر اینکه گاهی با درج آگهی هایی - که اصولا از شبکه ی مجازی کپی می کنند-  و در پاره یی از اوقات مهلت ثبت نام آن نیز به سر رسیده، مشکلات بسیاری را برای خریداران شان ایجاد می نمایند.

کیفیت کار نشریات گیلان

نمی خواهیم آمار ارایه کنیم و از جنبه ی آماری به بررسی روزنامه ها، هفته نامه ها و ماهنامه های گیلان  بپردازیم؛ اما با تَوَرق سطحی یی نیز می توان به کیفیت نشریات گیلانی پی برد. تعدای از نشریات گیلانی با حربه ی «تیتر های  فراوان» که در روزنامه نگاری امروز نه تنها توصیه نمی شود - که نکوهیده نیز به شمار می رود-  صفحه ی اول خود را که ویترین نشریه محسوب می شود، پر می کنند و مخاطب را با تحریک برای خبرگیری از محتوای تیتر، به خرید ترغیب می کنند؛ غافل از اینکه آن تیتر درشت در خصوص خبری دو خطی است که ارزش خبری چندانی نیز ندارد. تعداد دیگری از نشریات - که پیشتر گفته شد منتشر می شوند تا لغو امتیاز نشوند-  با گماردن گاهی یک نفر(به جای هیئت تحریریه) برای کپی کردن مطالب از سایتها و خبرگزاریها، آنچنان بلبشویی از کار خبری راه می اندازند که هر مخاطب تازه کاری پی به بی کیفیت بودن مطالب می برد، این دسته از نشریات آنچنان خبررسانی را به شوخی گرفته اند که می توان غلط املایی های فراوان، حتا «در تیتر یک شان» و دوپاره شدن «یک واژه از - تیتر یک - در دو سطر» را دید و تاسف بارتر اینکه با درشت تر کردن فونت و بیشتر کردن فاصله ی بین خطوط تنها به می خواهند 8 صفحه را پرکرده و به کیوسک ها برسانند.

مشاهده ی عینی

برای تکمیل این یادداشت؛ نیاز به اطلاعات موثقی داشتم که باید شخصا به آن دست پیدا می کردم، با مشاهده ی آگهی استخدام خبرنگار در یکی از همین نشریات، تماسی برقرار کردم و آقایی که خود را خبرنگار و سردبیر معرفی می کرد گفت که در شهرهای - فلان- گیلان نیاز به خبرنگار دارند؛ اما می باید حضورا برای مذاکره بروم و تاکید کرد چنانچه سوابقی دارم با خود ببرم. قرار ملاقات گذاشته شد؛ خانه یی در انتهای یک کوچه ی بن بست قدیمی که البته اطراف اش را ساختمانهای جدید احاطه کرده اند، فضایی نمور و کم نور که اصلا برای زندگی عادی یک انسان نیز مناسب نیست و فایلهایی که بیشتر به میراث فرهنگی شبیه هستند، چیدمان دفتر این نشریه را تشکیل می داد.

  اما آنچه در جلسه ی دونفره گفتیم و شنیدیم، چیزی نبود جز اینکه نشریه نیاز به آگهی بیشتر دارد و در واقع کسی را می خواهند تا به نام خبرنگار برای شان آگهی جذب کند؛ وقتی صحبت از حقوق و مزایا کردم ، پاسخ شنیدم :«حقوق ثابتی پرداخت نخواهد شد و تنها از محل درآمدزایی، درصدی به شما تعلق خواهد گرفت».

البته نمی توان اعتبار سردبیر این نشریه  را با مدیر مسئولی که می گوید:« روزنامه نگاران گیلانی بیشترشان به سمت تهران متمایل شده اند» در یک ردیف قرار داد؛ اما فعالیت روزانه ی انسان اصولا برای دو مقوله ی - معیشت و ارضای روح - است.

نمونه ی بعدی این مشاهدات دقیقا چیزی عکس مورد اول است. با یکی از نشریات تقریبا موجه گیلانی تماس برقرار کردم، قرار گذاشته شد. ساختمانی نسبتا آبرومند و شیک، چیدمانی درخور توجه و محیطی آرام، آنچه در اینجا به چشم نیامد آمدوشد و جنب و جوشی است که می باید در چنین فضایی ملموس باشد. القصه ؛ مدیرمسئول محترم با شنیدن نظرات و پیشنهادها گفت: اصولا برای تحریریه کسی را نمی خواهند، اما می توانم بدون چشمداشت مالی برای شان در حوزه یی که من فکر می کردم می توانم سروسامانی به ان بدهم، مطلب بفرستم و این همه در حالی بود که وقتی برای اثبات درستی گفتارش روزنامه ی همان روز را به دستم داد، در صفحه ی مورد نظرم هیچ مطلبی در خصوص انچه مدعی اش بود، وجود نداشت و تنها خبر سوخته یی از گیلان در آن بود، که البته آن هم به لحاظ متن دارای اشتباه فاحش اطلاعات بود.

 آنچه بیش از همه در گفت و شنود با این روزنامه نگار پیشکسوت به چشم امد، وقتی بود که از سابقه ام پرسید و دانست که تازه کار نیستم و بعد موضوع رشته ی تحصیلی را پیش کشید و مدعی شد که برای روزنامه نگاری باید تحصیلات مرتبط داشت؛ اما وقتی گفتم که خبرنگاری خوانده ام، بدون توجه به حرفهای قبلی اش گفت:« البته مدرک دانشگاهی دلیل خبرنگار بودن نیست» و من مانده بودم که برای قلم زدن در یک روزنامه ی محلی که سردبیرش صوری است و در تهران ساکن است، ویژه نامه ی نوروزی اش تماما رپرتاژ آگهی است و صفحات دیگر به ترجمه و مصاحبه های یک نفر پرداخته شده، کل مطالب آن امضای تنها چند نفر را بالای صفحه دارد! دیگر چه چیزی لازم است که نگارنده واجد شرایط آن نیست.

بحث اشتغال نگارنده یا شخص خاصی نیست، اینها را گفتم تا به این نکته برسم که وقتی خبرنگاری برای گذران زندگی در تنگناست، می باید برای آسایش کسانی که تحت تکفل دارد کاری کند. آنکه خبرنگاری را از دریچه ی درامد زایی می بیند، یقینا با رها کردن این کار و روی اوردن به شغلی اقتصادی، احتمالا به خیلی از چیزها دست می یابد که هیچ خبرنگاری در طول عمرش به آن دست نخواهد یافت؛اما دسته ی دیگر که عشق کار خبر و اطلاع رسانی دارند، ناگزیر باید راهی را برگزینند تا از حداقل ها محروم نباشند و این یعنی مهاجرت به جایی که پاسخگوی نیاز حداقلی خود و خانواده اش باشد و از این منظر هیچ کار خلاف عرف و قانونی نیز انجام نداده است؛ اما اینجا پرسش بی پاسخی ماند که مایلم بزرگان روزنامه نگاری گیلان به آن پاسخ دهند:« شما به عنوان پیشکسوت، مدیرمسئول، سردبیر و... کدام راهکار را برای فراری نشدن دست پرورده های تان از نشریات گیلان انجام داده اید؟»

از تماس های تلفنی دیگری که با مدیرمسئولان چند هفته نامه ی گیلانی در همین خصوص برقرار کردم، می گذرم که بسیار شرح اسف بارتری را در پی داشت.

جایگاه امروز خبرنگاران

مثلی قدیمی می گوید: «حرمت امامزاده را متولی نگه می دارد». شاید پیشکسوتان ما به خوبی یادشان باشد که روزنامه نگاران و خبرنگاران اگر چه در گذشته به لحاظ اقتصادی مرفه نبودند؛ اما همواره از نظر اجتماعی مورد احترام جامعه بودند. وقتی جایگاه روزنامه نگار را با یک آگهی بگیر(که البته در جای خود شغلی است مورد احترام) اشتباه می گیریم، باید هم گاهی با نگاه های آنچنانی دیگران روبرو شویم. در یکی از روزهای مرداد گذشته که برای تمدید بیمه ی اتومبیل مراجعه کردم، وقتی متوجه مابه التفاوت بیش از صد درصدی نرخ شدم  و دلیل حذف یک بند از تعهدات چهارگانه ی بیمه ی شخص ثالث از بیمه نامه ی صادره را از بیمه گر جویا شدم؛ ناچارا توضیح دادم که کار خبری می کنم، بیمه گر به جای پاسخ در خصوص علت گرانی، خواست که برای فروش زمینی به مساحت فلان قدر- در نشریه یی که کار می کنم- سفارش آگهی بدهد و من ایشان را به سازمان اگهی ها حواله دادم و این البته مقوله یی است که احتمالا بسیاری از دست اندرکاران عرصه ی خبر کم و بیش با آن مواجه هستند.

توزیع نامناسب

متاسفانه کار توزیع نشریات در گیلان چه به لحاظ کیوسک ها و چه از نظر نوع توزیع مناسب نیست. نگارنده هیچگاه مستقیما در گیر پخش هیچ نشریه یی نبوده است؛ اما کار توزیع نشریات در گیلان- وحتا ایران- سازمان مناسبی ندارد. توزیع کنندگان که انگشت شمارند و عموما نیز از گردونه ی روزنامه نگاران خارج اند، با ایجاد روابطی به راحتی می توانند رسانه یی را به عرش برسانند و یا بر زمین اش بکوبند. از این منظر ایجاد یک سیستم توزیع که به خوبی همه ی نشریات گیلانی را پوشش دهد، ضروری به نظر می رسد و البته کیوسک هایی  که فضای مناسبی را برای نمایش نشریات محلی اختصاص دهند.

آمار و ارقام

تعدادی از دست اندرکاران روزنامه نگاری در گیلان که نشریاتی پویا دارند معتقدند : از بین حدود 140 نشریه یی که امروزه در استان چاپ می شود اگر 15 نشریه ی با کیفیت منتشر می شد به مراتب اثرات بهتری داشت؛ اما با این حال معاون فرهنگی اداره ی کل فرهنگ و ارشاد اسلامی گیلان در مصاحبه با ایرنا وضعیت مطبوعات گیلان را به لحاظ كیفیت و كمیت مطلوب ارزیابی می كند و می افزاید: 133نشریه ی محلی هم اکنون در استان فعال هستند و 120 نفر متقاضی دریافت نشریه هستند.

«محمد حسن پور» سواد رسانه یی، میزان استقبال مردم از نشریات محلی و سراسری، حرفه یی عمل كردن مدیران مسئول و استفاده از خبرنگاران متخصص را در رشد و توسعه ی رسانه های مكتوب مهم می داند و می افزاید: رسانه های جمعی در اختیار افراد زیادی از جامعه قرار دارند و كاركرد روزنامه های محلی در لایه های طبقاتی اجتماعی به لحاظ آگاهی دادن بسیار مثمر ثمر واقع می شوند و البته رونق مطبوعات محلی و قرار گرفتن آن در سبد خانوار و نیاز به فرهنگ سازی فعالان این عرصه دارد.

چه باید کرد؟

نشریات گیلان حال و روز خوبی ندارند، همانطور که پیش از این گفته شد؛ بسیاری از انها سوددهی ندارند و اگر همان اندک درآمد آگهی ها هم نباشد می باید برای همیشه کار اطلاع رسانی را تعطیل کنند، با این حال ناگفته پیداست که تعطیل کردن هر نشریه پاک کردن صورت مسئله است. می توان با به کار بستن تمهیداتی؛ از جمله راه اندازی کلاس های ادواری خبرنویسی، جذب خبرنگاران جوان و جویای نام، راه اندازی سیستم توزیع مناسب، سامان دادن سازمان آگهیهای مدرن و ... وضعیت فعلی را بهبود بخشید و این میسر نخواهد بود مگر با نشستهای صمیمی مدیرمسئولان، سردبیران و دست اندرکاران دلسوز همین خطه که قلب شان برای روزنامه نگاری گیلان می ثپد.

سخن آخر

به نظر می رسد مانند سایر شهرها و استان های کشور، گیلان نیز به نوعی از پراکندگی نیروهای کار خبر در رنج است، اگر در فلان استان کویری کشور-که نگارنده سابقه ی همکاری با یکی از پرتیراژ ترین نشریه هایش را دارد- کمتر از تعداد انگشتان دو دست نشریه منتشر می شود؛ اما در گیلان این رقم بسیار بالاست و جدا از همه ی عوامل غیرفرهنگی، نشان از علاقه ی وافری دارد که در بین سکنه ی این استان می توان جستجو کرد. نشریات رکن چهارم دمکراسی اند و برای زندگی مدرن امروز بهترین وسیله برای ترویج مدنیت به شمار می آیند. هرچند قیمت چاپ و نشر بسیار بالاست؛ اما قیمت پشت جلد کتاب و یا مجلات، امروز ناچیزتر از آن است که بی تفاوت از کنارشان بگذریم و رسانه های نوشتاری مان را تنها بگذاریم. در سوی دیگر بر خبرنگاران، روزنامه نگاران و نویسندگان است تا با افزودن بر غنای مطالب منتشره مخاطب را با خود همراه سازند.

 

۱۳۹۱ تیر ۲۶, دوشنبه

عصرِ غلیانِ قِلیان


بازخوانی یک پدیده

عصرِ غلیانِ قِلیان

افشین معشوری

جوانک نشسته بود روبروی ما و انچنان نی قلیان را بر لبهایش گذاشته بود که انگار عبادت اش می کرد. هر بار که دود آن را به ریه می کشید با تفرعن به دیگران نگاه می کرد، حلقه های دود را به اطراف می فرستاد، زیر لب چیزی  می گفت و با دوستان اش می خندید. دقیق که شدم شاید هفده یا هجده سال داشت. یادم امد که سالها پیش با دوستان رفته بودیم کوه، در راه برگشت بچه ها گفته بودند دقایقی در «قهوه خانه ی عمو عبدالله» استراحتی کنیم و چای بنوشیم. بهروز که از بقیه ی دوستان کمی در مواجهه با دود افزار بی پرواتر بود سفارش قلیان داده بود و گروه ما را که عمدتا یا اهل سینما بودند و یا از طایفه ی ورزش و هنر، شگفت زده کرده بود. سرفه های پی درپی جوانک رو به رویی مرا به خود اورد، انگار بدجور دچار نوستالژی(1) شده بودم.

بهانه ی نوشتار

دو سه سالی است که  جماعت قلیان کِش و دوستان قلیان کُش سرشاخ شده اند و این وسط خبرهای ضد ونقیضی به گوش می رسد. نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران به عنوان متولی امر نظارت بر اماکن عمومی(از جمله قلیان سراها و قهوه خانه ها) خواستار توقف عرضه ی قلیان در اماکن عمومی شده و سال پیش نیز مدتی به جد با این امر مقابله کرد؛ اما گویی دست هایی در کار است تا با برچیده شدن این ابزار - به زعم عده یی تفریحی - مخالفت نماید. قلیان که تا چند سال پیش کمتر مورد استفاده ی عامه ی مردم بود، اکنون روند استفاده ی رو به افزایشی را شاهد است، که دلایل بسیاری می تواند داشته باشد.

دلایل زیادی را می توان در روند افزایش قلیان کش ها، قلیان سراها و حتا قلیان فروشی ها برشمرد؛ اما انچه بدیهی است، اینکه جدای از تمایلات شخصی، عوامل اجتماعی بسیاری است که باعث گرایش تعداد زیادی از شهروندان – خاصه جوانان-  به  سمت قلیان کشیدن است.

داستان قلیان

تاریخ دقیق اولین استفاده از قلیان در ایران مشخص نیست. با این حال بنا به نوشته ی سیریل الگود، اولین بار ابوالفتح گیلانی (متوفی ۱۵۸۸.م) پزشک ایرانی دربار اکبر اول، سلطان مغول هند بود که دود تنباکو را از یک ظرف آب عبور داد تا آن را خالص‌تر و سرد نماید و از این طریق قلیان که در شبه قاره به حقّه معروف است را ابداع نمود. در عین حال یک رباعی از اهلی شیرازی (متوفی ۱۵۳۵.م) به استفاده از قلیان اشاره می‌نماید و از این رو پیشینه ی استفاده از قلیان را می‌توان حداقل به دوران شاه طهماسب یکم صفوی بازگرداند و روایت ابوالفتح گیلانی را می‌توان شاهدی بر معرفی قلیان، که در ایران مورد استفاده بوده‌است، دانست.

قلیان از نگاه دیگران

 سیاحان اروپایی که به ایران سفر کرده‌اند از جمله «تاورنیه» که در دوران صفویه به ایران آمد به قلیان و کشیدن تنباکو در ایران اشاره کرده‌اند. از جمله وی نوشته‌است که «ایرانیان تنباکو را با دستگاهی کاملاً اختصاصی می‌کشند» و قلیان را اینگونه توصیف می کند: «کوزه یی گلی و دهان گشاد به قطر سه انگشت، تنه ی قلیان از چوب یا نقره است که سوراخی در وسط دارد و بر روی آن مقداری تنباکوی نمدار با کمی آتش می‌گذارند، و در زیر قلیان سوراخ های ممتدی وجود دارد و در حالیکه نفس را بالا می‌کشند، دود تنباکو با شدت از امتداد سوراخ پایین آمده و درون آب که به رنگهای مختلف می آمیزد داخل می‌شود. این کوزه مرتباً تا نصفه آب دارد. دودی که در آب است به سطح می‌آید و هنگامیکه نفس را بالا می‌کشند، از نی قلیان به دهان وارد می‌شود.»

او معتقد است: به واسطه ی آبی که به قلیان می‌ریزند دود تنباکو تصفیه می‌شود و کمتر ضرر می‌رساند و گرنه با این همه قلیانی که ایرانی ها می‌کشند، تنفس برای آنان غیر ممکن است و در ادامه می نویسد:« ایرانیان -زن و مرد- از جوانی عادت به کشیدن تنباکو کرده‌اند.»

البته همانطور که می دانیم به دلیل حضور صفویه در اصفهان، عمده ی گردشگران، بازرگانان و حتا سیاسیونی که در ان دوران به ایران می امدند بیشتر در همین شهر و گاه در شهرهایی نظیر قزوین آمد و شد داشتند و بسط دادن استفاده از قلیان به تمام ایران  و نیز مصرف ان توسط زنان ایرانی می تواند زاییده ی ذهن این سیاح باشد، زیرا می دانیم زنان ایرانی در آن دوران کمتر در مجامع ظاهر می شدند و بر فرض کشیدن قلیان، آنقدر وسیع نبوده که گردشگری اجنبی اینطور با اطمینان در باره اش سخن بگوید.

تنباکو چیست؟

تنباکو یا توتون، گیاهی با برگ‌های پهن است که درآمریکای شمالی و جنوبی رشد می‌کرد و امروزه در سراسر جهان کشت می‌شود. به برگ‌های خشک و بریده شده ی این گیاه هم تنباکو می‌گویند. مصرف اصلی این گیاه تدخین دود حاصل از سوزاندن برگ‌های خشک آن است که دارای نیکوتین است. این کار با پیچیدن آن در کاغذ یا پیچیدن برگ‌های برش نخورده ی آن به صورت سیگار، سیگار برگ و یا ریختن آنها در سر قلیان و تدخین (کشیدن) آنها انجام می‌شود. این گیاه به طور معمول یک تا دو متر رشد می‌کند، برگ‌های آن بزرگ و پهن بوده و حدود نیم متر ارتفاع دارند که با موهای بلند و نرم پوشیده شده است و دارای شیره ی چسبنده یی است.

در اواخر قرن پانزدهم میلادی، پس از آن که کریستف کلمب قاره ی آمریکا را کشف کرد، استعمال تنباکو را از سرخ‌پوستان آموخت، از نظر سرخ‌پوستان تنباکوگیاهی مقدس بود و آنها را با عالم ارواح ارتباط می‌داد. تنباکو به اقتصاد آمریکا کمک شایانی کرد وبه اروپا و سپس دیگر نقاط جهان راه یافت.

انواع تنباکو

در ایران انواع تنباکو مانند تنباکوی بنیاد، برازجان، کاشان، بوشهر و غیره وجود دارد که بیشتر آنها به نام شهرهایی است که تنباکو در آنجا کشت می‌شود. همچنین در دهه‌های اخیر تنباکو با طعم‌های میوه‌یی نیز به بازار عرضه می‌شود که به صورت صنعتی تولید می‌شوند. طبق بررسی‌های به عمل آمده قلیان اگر با تنباکوهای میوه‌یی (توتون‌هایی که به روش شیمیایی به عمل آمده و دود آن بوی میوه می‌دهد) به عمل آمده باشد، خطرناک و ضرر آن از ضرر سیگار بیشتر است. چون دودی که وارد ریه می‌شود محصول مواد شیمیایی است . البته به گفته پزشکان این نوع تنباکو از بدترین نوع برگ توتون تهیه می شود؛ اما به واسطه ی مواد شیمیایی معطر و بسته بندی‌های پر زرق و برق آنها را با نام تنباکوی میوه‌یی در ایران و نام عربی معسل در کشورهای عربی به فروش می‌رسانند. این نوع از تنباکوهای میوه یی عموما از دورریز برگ توتون در کارخانه هایی تولید می شود که بیشتر آنها متعلق به عربهای حاشیه ی خلیج فارس است.

ناپسند بودن قلیان در گذشته

بسیاری از کسانی که مبادرت به استعمال قلیان می کنند، می پندارند این میراثی است که از پیشینیان مان به ارث رسیده و می باید ادامه دهنده ی راه آنان باشیم، اما با نگاهی به نوشته ی گردشگر دیگری که در دوره ی شاه عباس به ایران سفر کرده در می یابیم که در گذشته های دور نیز این امر نکوهش شده و گاه مورد تنفر نیز بوده است.

شاردن، دیگر سیاح دوران صفوی، در سفرنامه ی خود می‌نویسد: شاه عباس بسیار کوشید تا از استعمال قلیان در بین مردم جلوگیری کند. برای این کار، روزی در مجلسی رسمی دستور داد تا به جای تنباکو، قلیان میهمانان را با پِهِن چاق کنند، و سپس در حالیکه آنان مشغول کشیدن قلیان خود بودند، گفت:« این تنباکو را که والی همدان برای من فرستاده‌ است و ادعا می‌کند که بهترین تنباکوی دنیاست، چگونه است؟»

 میهمانان همگی از این تنباکوی جدید تعریف کردند. آنگاه شاه خطاب به آنان گفت : «مرده شوی چیزی را ببرد که نمی‌توان آن را از پهن تشخیص داد». سرانجام کار مخالفت شاه عباس بزرگ با تنباکو به تحریم آن کشید، و هنگامیکه در گرجستان متوجه شد، سربازان او پول خود را صرف کشیدن تنباکو و توتون می‌کنند آن را ممنوع ساخت.

از عهد شاه عباس و صفویه که بگذریم، موارد نادری از استعمال این وسیله را می توان یافت . ماجرای قلیان طلایی کریم خان زند و باغبان پیر از موارد دیگری است که می توان به تجملی بودن آن پی برد. اما دوران قاجاریه را می توان اوج استفاده از قلیان دانست، آنجا که سیاحان می نویسند:

« قلیان در دوران قاجار بخشی از ضرورتهای زندگی بود. اشراف و بزرگان در خانه‌های خود انواع قلیان را نگهداری می‌کردند که بعضی از آنها جواهرکاری نیز شده بود. واقعه ی قیام تنباکو در دوران قاجار در نتیجه ی فتوایی بود که توسط میرزا حسن شیرازی مبنی بر تحریم مصرف و فروش تنباکو رخ داد.»

و این همه نشان از عمومی شدن استعمال قلیان و تنباکو در جامعه ی ایرانی،  در این دوران دارد. طایفه ی قاجار که خود پیش از ان کوچ نشین بودند با رسیدن به حکومت، کمتر به عمران و آبادانی پرداختند و گاه عادات زشت و ناپسند عشیره ی خود را نیز که پیش از ان شاید «ناهنجاری» محسوب می شد در جامعه رواج داده و به هنجارهای پذیرفته شده بدل کردند. تنها در واقعه ی تحریم تنباکو است که می بینیم زنان حرمسرا- به عنوان بخشی از زنان ایرانی - قلیان می کشند؛ اما نقل است که همین زنان با میرزای شیرازی همراه شدند تا اعتراض جامعه را به قرارداد تالبوت از داخل حرمسرا به گوش ناصرالدین شاه برسانند.

و اما امروز

قلیان تبدیل به یکی از تفریحات روزمره ی جوانان شده است، فارغ از ضرر وزیان هایی که ممکن است خیلی زود گریبانگرشان شود. حالا وقتی به کوه می رویم در گوشه و کنار جوانانی را می بینیم که بساط قلیان پهن می کنند. وقتی به پارک نزدیک منزل می رویم حتما عده یی را می بینیم که دور هم جمع شده اند و قلیان می کشند. وقتی ناگهان از هوای دم کرده ی شهرها فرار می کنیم تا ساعاتی را به دور از آلودگی های دیداری و شنیداری استراحت کنیم باز صحنه های قلیان کشیدن عده یی را دور هم می بینیم.

خبرهای ضد و نقیض از قلیان

علیرضا افشار، معاون امور اجتماعی و فرهنگی وزارت کشور در نشست خبری هفته ی جهانی بدون دخانیات  از ممنوعیت عرضه ی قلیان خبر داد او گفت: قانون منع عرضه ی قلیان از11 خرداد در تمام اماکن عمومی اجرا می‌شود. به گفته ی افشار این قانون به صورت تدریجی و طی دو مرحله اجرا می شود و هفته ی بدون دخانیات آخرین فرصت برای اطلاع رسانی، تذکر و ابلاغ های ممنوعیت عرضه ی قلیان در اماکن عمومی است.

معاون وزیر کشور نامی از قهوه خانه ها در این محدودیت نبرد، اما گفت که به زودی قلیان از قهوه خانه ها هم جمع می شود. وی می گوید:هر چند طبق آیین نامه ی مصوب دولت در سال گذشته، قهوه خانه ها از شمول اماکن عمومی، خارج شده‌اند؛ اما در مراحل بعدی برای قهوه خانه‌ها نیز با هماهنگی اصناف، برنامه ریزی‌های جایگزین داریم.

ماجرای استثنا شدن قهوه خانه ها برای عرضه ی قلیان، بلوایی را سال گذشته به راه انداخت؛ درحالیکه  وزارت بهداشت تمام تلاش اش را می کرد تا همه ی اماکن عمومی را از عرضه ی قلیان منع کند، ناگهان خبر رسید هیئت دولت به دلایل صنفی، اجازه داده است قهوه خانه ها قلیان عرضه کنند و این یعنی مخالفت صددرصدی با قانون؛ اما وزارت بهداشت معتقد است کلا باید قلیان را جمع کرد. کاظم ندافی، رئیس مرکز سلامت محیط و کار وزارت بهداشت دراین باره می گوید: وزارت بهداشت اساسا با قهوه‌خانه‌هایی که قلیان عرضه می‌کنند مخالف است.

در حالیکه بحث بر سر مضر بودن دود قلیان است، مسئول صنف قهوه خانه داران می گوید: نمی توان قلیان را از قهوه خانه ها جمع کرد؛ چون یکی از سه ابزار(چای، قلیان، دیزی) کار قهوه خانه هاست. عباس علایی، یک تنه هنگامیکه  وزارت بهداشت می کوشید کشیدن قلیان را ممنوع کند، توانست صنف قهوه خانه دارها را از ورشکستگی نجات دهد، او دراین باره می گوید: اسباب کار ما قلیان است و فقط هم باید در قهوه خانه عرضه شود. با این حال وزارت بهداشت هنوز هم می گوید قلیان از هزار سیگار هم بدتر است و باید جمع شود.

اما ماجرا به همینجا ختم نشد. در بین کشمکش مقامات وزارت کشور، وزارت بهداشت واتحادیه ی قهوه خانه داران، خبری  کوتاه که حکایت  از مجوز گرفتن قهوه خانه یی زنانه بود، بلوایی به راه انداخت و با مخالفت های بسیاری همراه شد؛ اما رئیس اتحادیه ی قهوه خانه دارها که منبع این خبر بود، چنین چیزی را تکذیب کرد.

مشاهدات عینی

در یک روز میان هفته با سرکشی در قلیان سراهای مختلف با قلیان کش های مختلفی همصحبت شدم. در بین مصرف کنندگان قلیان به افراد گوناگونی برخوردم. زن، مرد، پیر، جوان، بی سواد، با سواد، کم سواد و حتا از طبقه ی روشنفکر جامعه که شاید خوانندگان از دیدن آنها روی تخت قهوه خانه در حال کشیدن قلیان متعجب گردند؛ اما این واقعیت امروز جامعه ی ماست. بعد از معرفی خودم، از خانم جوان زیبارویی که با دوستان اش در یکی از مکانهای عرضه ی قلیان در حال بالا کشیدن دود و فرو دادن آن در ریه های شان هستند، می پرسم: چرا قلیان می کشد و او که انگار انتظار چنین پرسشی از من نداشت با تعجب می گوید: چه اشکالی دارد؟ می گویم: مگر نمی دانید دود قلیان برای سلامت شما مضر است و تازه وزارتخانه های بهداشت و کشور می خواهند عرضه ی قلیان را ممنوع کنند؟ می گوید: خوب این یک مسئله ی شخصی است و اگر بخواهند چنین کاری بکنند می رویم در خانه های مان می کشیم. می گویم: یعنی شما حاضرید با کشیدن قلیان سلامتی تان را به خطر بیاندازید؟ می گوید: من اصلا می خواهم با کشیدن قلیان خودم را بکشم ، آیا کسی حق دارد جلوی مرا بگیرد؟ من که پاسخی برای این شهروند نداشتم تنها لبخندی می زنم و خداحافظی می کنم.

 اما فاجعه  آمیزترین بخش ماجرا شاید حضور دسته جمعی جوانان زیر هجده سال در قلیان سراهایی باشد که تنها کسب و کارشان عرضه ی قلیان است. این گونه مکان ها عموما نه بهداشت معمول را رعایت می کنند و نه شرایط طبیعی و نصفه نیمه ی صنف قهوه خانه داران در آنجا لحاظ می گردد. مشتریان اینگونه قلیان سراها نوجوانان و جوانان بیکار و کم درآمدی هستند که تنها به لحاظ نداشتن سرگرمی مناسب جذب می شوند.اگر نسل دیروز ما سینما و پیشتر ها تئاتر را به عنوان سرگرمی برگزیده بود، اگر در گذشته سالانه بخشی از هزینه های دولت صرف ساخت سالنهای سینما و سن های تئاتر می شد، امروزه با بالا و پایین شدن های سیاستهای فرهنگی و متمایل شدن تصمیم ها به سمت و سوی دیگر مقوله های اجتماعی،  نه تنها سالن های جدیدی برای سینما و تئاتر ساخته نمی شود که آمارها و مشاهدات عینی حکایت از تعطیل شدن همان اندک مکان های سابق  دارد وجوانان ناگزیر برای تخلیه ی پتانسیل شان به سویی کشیده می شود که نسل فردای این مرزو بوم  را متاسفانه نسلی بیمارتر از آنچه امروز می بینیم خواهد ساخت.

ماجرا چیست؟

نسل امروز بسیار پر انرژی تر است و هیجانات بیشتری نسبت به دیروز و گذشته های کمی دورتر دارد. جوان امروزی(دختر یا پسر) به مدد انواع وسایل ارتباط جمعی با دیدن هم سن وسال های شان در سایر نقاط دنیا احساس می کنند کمبود امکانات تفریحی دارند. سینما، برنامه های شاد و مفرح موسیقی، گردشهای دسته جمعی و موارد دیگری که نیازی به بازگویی اش نیست از مقوله هایی است که به فراخور سطح تحصیلات، سلیقه ی هنری، تربیت خانوادگی  و ....دلمشغولی هر جوانی است. این پتانسیل بالا(با توجه به جمعیت جوان کشور) می باید در جایی تخلیه شود. در چند دهه ی گذشته علی رغم همه ی برنامه ریزی های خرد و کلانی که انجام شد، کمتر به ساخت مکان هایی نظیر سالن های سینما، تئاتر و حتا ورزشگاههای  مدرن و مجهز برای استفاده ی جمعیت جوان کشور اقدام شد واین خود باعث گرایش این دسته از افراد- که متاسفانه کم هم نیستند- به سایر تفریحات که یکی از انها استفاده از قلیان است،  گردید.

نقش قهوه خانه ها در فرهنگ ایرانی

در گذشته های نه چندان دور قهوه خانه نقش بزرگی در فرهنگ جامعه ی ایرانی داشت. قهوه خانه ها(همان چایخانه ها) از ابتدایی ترین مکانهای فرهنگی بود. تقریبا هر دسته و جماعت خاص چایخانه های خاص خود را داشتند. به عنوان مثال پهلوانان، راهزنان، مردم عادی و ... هر کدام مکانهای جداگانه یی برای صرف چای و گذراندن اوقات فراغت داشتند. قهوه خانه ها در قدیم جایی برای همدلی و همراهی بود.  شاید بتوان به جرائت قهوه خانه را پس از "گود زورخانه" موثرترین مکان برای حل و فصل مشکلات مردم کوچه و بازار دانست. افراد خیر در همین قهوه خانه هایی که امروزه رنگ ولعاب گاه تجملاتی نیز به خود گرفته معضلات طبقه ی فرودست جامعه را با رایزنی و حتا گل ریزان که سنت زورخانه یی بود حل می کردند. نقالان با نصب پرده هایی از شاهنامه، به نقل قصه های حکیم توس می پرداختند و همینجا بود که رستم و سهراب و تهمینه و سیاوش و اسفندیار و دیگران جان می گرفتند؛ اما امروزه نه تنها از گل ریزان و تهیه ی جهیزیه برای نوعروسان کم بضاعت، جمع اوری کمک هزینه ی بیماران، دستگیری مستمندان و ... در قهوه خانه ها خبری نیست، که نشستن در قهوه خانه تبدیل به تفریحی همگانی شده که حالا خانواده ها نیز بی میل نیستند تا روی تخت های چوبی دیروز که امروزه با آهن های خشن ساخته می شوند واز ان لطافت نیز نشانی ندارند، بنشینند و چایی بنوشند و قلیانی دود کنند.

و دوباره  نوستالژیا

شاید نیازی نیست بنویسم بهروز ابتدای قصه ی ما حالا در انتهای چهارمین دهه ی زندگی با کمری خمیده، موهایی ژولیده که انگار در آسیاب سپید کرده، دندانهایی که دیگر نشانی از روزگار پیشین ندارد، اعتباری که حالا تنها خاطره یی ازآن مانده و دوستانی که دیگر به سختی پاسخ سلام هایش را می دهند، روزگار می گذراند. شاید نمی باید نامی از او در نوشته ام می اوردم؛ اما نه آن بهروزی که من می شناسم - به دلیل فرورفتن در گردابی که همچنان در ان دست و پا می زند – این نوشته را خواهد خواند و نه شما که می خوانید او را می شناسید؛ اما شاید ذکر خاطره ی او تلنگری بر وجدان به خواب رفته یی باشد که با بی رحمی این روزها می اندیشد قلیان می تواند جای همه ی تفریحات نداشته اش را پر کند. آری، شاید بعضی از ما بخواهیم با قلیان یا هر وسیله ی دیگر خودکشی کنیم، شاید با کشیدن قلیان می خواهیم بگوییم جوان نیازمند تفریح و سرگرمی است، شاید راه دیگری برای گوشزد کمبودها نیافته ایم و شاید ده ها شاید دیگر؛ اما اگر هر کدام از ما، زندگی یکی از ان بهروزها را که روزگاری دستی در هنر داشت کندوکاو می کرد باز شاید امروزه شاهد دست به دست شدن بیش از پیش شلنگ قلیان توسط دختران و پسران ایرانی نبودیم.

پی نوشت

1-      دوست ادیبی که سردبیر یکی از نشریات سراسری است، روزی می گفت: واژه ی گیلکی «تاسیان» می تواند معادل خوبی برای بیان احساسی باشد که  در پارسی «نوستالژی» نوشته می شود.