درحالیکه کشورهای اطراف مان به راحتی از جاذبه های طبیعی داشته و نداشته ی شان در جهت ارز آوری استفاده های زیادی می کنند، دست روی دست گذاشته و مرگ اکوسیستم متنوع مان را به نظاره نشسته ایم.
بعد از مرگ تدریجی جنگلها و برداشتهای بی رویه از آنها حالا نوبت به دریاچه های کشورمان رسیده است تاهر روزه اخبار ناخوشایندی در این خصوص بشنویم. درچند ماه اخیر همواره یکی از دلمشغولیهای طبیعت دوستان بحث دریاچه ی اورمیه بود، اگر چه این موضوع تنها در عملکرد امروزمان خلاصه نمی شود؛ اما دمل چرکینی است که امروز پس از سالها سربازکرده و روی زشت اش را نشان مان می دهد.
مدتها پیش از این دکتر اسماعیل کهرم(استاد دانشگاه) هشدارهای زیادی در خصوص اکوسیستم ایران داده بود که با بی توجهی افراد مسئول هم اکنون شاهد نابود شدن این دریاچه که به باور عام و تایید کارشناسان حتی لجن های کنار ساحل اش خاصیت درمانی دارد هستیم.
دکتر کهرم که نیمی از سال را در خارج از ایران به تدریس مشغول است، بارها از بسته شدن سدهای فراوان و قطع شاهرگ حیاتی دریاپه ها انتقاد کرده بود. او خشک شدن تالاب گاوخونی و زاینده رود را نیز حاصل همین تفکرات ناپخته و نسنجیده می دانست؛ اما اینجا ما از دانش افرادی مانند این استاد برجسته ی دانشگاه استفاده نمی کنیم تا دیگران بدون کمترین سرمایه گذاری در پرورش امثال دکتر کهرم بیشترین بهره ها را ببرند.
آنچه در این خصوص جالب توجه است رفتارهای عادی و مصاحبه های خونسردانه ی افراد مسئول است. به عنوان مثال در حالیکه هر روزه شاهد کمتر شدن وسعت جنگلها و برداشت بی رویه ی چوب توسط نهادهای قانونی و غیرقانونی(قاچاقچیان) هستیم، آمارها از برابر بودن کاشت و برداشت درختان حکایت می کند .
امروز با کج سلیقگی داریم تمامی شریانهای حیات مان را قطع می کنیم و به شهروندانمان وعده های گاه بسیار بعید می دهیم. می خواهیم در کویر درخت بکاریم و آنگاه در جنگلها به دنبال منافع کوتاه مدت هستیم و غافلیم از اینکه جنگلهایی را که در چشم بر هم زدنی ریشه کن می کنیم صدها و شاید هزارها سال زمان برده تا اینگونه به دست ما برسد و ما در نهایت بی رحمی می خواهیم بیابانی خشک و بی آب و علف تحویل نسلهای آینده بدهیم.
مسئله ی خشک شدن دریاچه ی اورمیه یک علاقه ی شخصی نیست، اورمیه هم بسان منابع دیگر از جمله نفت وگاز و صنایع دستی می تواند و باید ثروت ملی ارز آور تلقی شود، اگرچه سهم ایران از توریسم بسیار ناچیز تر از آنی است که امروز نگران از دست رفتن سهم مان از درآمد حاصل از توریسم باشیم.
گاوخونی را از یاد بردیم، به سرنوشت زاینده رود علاقه ای نشان ندادیم، هامون نیز دیگر نشانی از گذشته ندارد، نفس جنگلها را با قطع بی رویه ی درختان گرفتیم، اورمیه را نیز اینگونه به فراموشی می سپاریم، فردا به نسلهای آمده از راه چه خواهیم گفت؟