۱۳۸۹ مرداد ۲۴, یکشنبه

جنگل پنیر/فرشته احمدی

جنگل پنیر
این نقد در شماره ی 91 (شهریور 1389)هفته نامه ی بین المللی هنرمند(نشریه ی تخصصی ادبیات) در صفحه ی 28 منتشر شده است.

نوشته: فرشته احمدی
چاپ اول
نشر ققنوس 1388
داستان ایرانی/215 صفحه
قیمت:3800 تومان

afshinmashori@yahoo.com
جنگل پنیر؛ نام رمانی است نوشته ی خانم فرشته احمدی که توسط انتشارات ققنوس در 215 صفحه و یازده فصل منتشر شده است.

داستان از ایستگاه راه اهن شروع و در ادامه در شهرزلزله زده ی زرند و اطراف ادامه می یابد. نویسنده آدمهایی را وارد داستان می کند که برای خواننده ی عام عموما ناشناخته است. در قسمت های مختلف ماجرا گاه فلاش بک هایی را شاهد هستیم که بی مقدمه و بدون هیچ گونه توجیهی باید تحملش کنیم.

نوشتار رمان بسیار بد و دارای ضعف های آشکار نگارشی است . در جای جای کتاب از ادبیات سخیف و گاه بسیار زشت که حتی در بین پایین ترین اقشار جامعه ایرانی نیز به ندرت اینگونه صریح بیان می شود، استفاده شده است.

داستان در مکانهایی اتفاق می افتد که کمتر شهروند معمولی با ان روبروست، مکانهایی که گاه به بالماسکه می ماند و یا افرادی که نماد عینی در جامعه ندارند. هیچگاه معلوم نمی شود نقش مادر در رابطه با گم شدن پدر چیست؟ هیچگاه مشخص نمی شود "آدم" روح است؟ انسان است؟ جادوگر است؟ و یا یک موجود خیالی؟ هیچگاه نمی فهمیم این جایی که اینگونه دختر ها و پسرها با هم گل می گویند و می شنوند قهوه خانه است؟کافی شاپ است؟ و یا یک خانه ی خلوت که محل عیش و عشرت عده ای جوان مرفه بی درداست، که اگر این مورد آخری صحیح باشد، سایه با این جمع چه سنخیتی دارد که با اینان امد وشد دارد، به هر حال با این زمینه به سراغ نقد نوشته ی خانم احمدی می رویم.



خلاصه ای از داستان:

سایه، دختری که به نظر می رسد خبرنگار یا عکاس، خبرنگار است در پی یافتن حقیقتی که هیچگاه مشخص نمی شود از تهران به سمت شهر دوره ی کودکی اش می رود. در این سفر با آدمهایی روبرو می شود که خنثی هستند، از مامور تا قهوه خانه دار و هر که در این راه با او همراه می شوند آدمهای خنثایی هستند که به جز خدمت کردن به سایه هیچ دغدغه ای ندارند، اگرچه گاهی آزار و اذیت هایی نیز به سایه می رسانند.

در لابلای داستان بارها به گذشته برمی گردیم و سر از مکانهایی شبیه تئاتر،بالماسکه،کافی شاپ،مهمانی و نظیر این می رویم ؛ اما خط اصلی داستان در سفری چند روزه از تهران به زرند کرمان روایت می شود.

1-زاویه ی دید:


در بخش هایی از کتاب زاویه ی دید نویسنده اول شخص است ؛ اما در قسمت هایی داستان چنان مغشوش می شود که نمی فهمیم بالاخره داستان موصوف را سایه روایت می کند یا اصولا با یک گزارش خبری مواجه هستیم، به نظر می رسد نویسنده از سبک خبری در داستان استفاده کرده باشد، زیرا در قسمت هایی از داستان به کلی قصه گویی را رها و به گزارشگری می پردازد.

دو نمونه:

سوم شخص:

"پیش از آنکه پیام در تاکسی را ببندد، سایه خودش را کنارش جا داد."ص68

اول شخص:

"دوربین را خاموش می کنم.از صدای حرف زدن خودم بدم می اید.."ص46

2-سبک ادبی

جنگل پنیر از سبک خاصی تبعیت نمی کند، گاه با نوشته هایی کاملا رئال مواجه هستیم، گاهی رویا حرف اول را در روایت می زند و گاه مشخص نیست با کدام یک از سبک های شناخته شده مواجهیم که این به نظر با تعمدی همراه بوده است و نویسنده ی داستان به نظر قصدی داشته است تا این گونه داستانش را بیان کند.(ناتورالیسم و سوررئالیسم)

3-شخصیت پردازی

ضعیف ترین بخش کتاب شخصیت پردازی است، خواننده از ابتدا تا انتها در حال سرگیجه از آدمهای ماجراست، هیچ معلوم نیست مادر کیست، کجاست، پدر که بود و چرا انها را تنها گذارده است، معلوم نیست برادر سایه در کجای دنیاست و چه می کند، دوستان سایه همه با کمترین معرفی وارد ماجرا می شوند و با کمترین تاثیر از داستان خارج می شوند، پیام در این میان معلوم نیست واقعا نامزد سایه است یا یکی از پسرانی که در اطراف اوست و اینکه چطور سایه به خانه ی انها رفته و در حضور خانواده آنها شب را درانجا به سر برده است که این از موارد نادر در خانواده های سنتی ایرانی و در خانواده های غیر سنتی نیز این نوع مراودات اصولا کمتر پذیرفته شده است.

4-مکانهای داستان

به جز مسافرخانه و قطار، بقیه ی مکانهایی که داستان در آنجا اتفاق می افتد به خوبی پرداخت نمی شود، نویسنده همه چیز را خیلی سطحی و گذرا معرفی و به دنبال نوشتن حرفهایی می رود که در انتها نیز بی نتیجه رها می شوند.

5-اشکالات نگارشی

جابجایی فعل:

"مثلا خون پاشیده شده باشد به سر و سینه اش". ص123

استفاده ی بیجا و تکرار بی مورد از افعال:

"آن سوراخ چروکیده کمی بالاتر از ناف را دیده بود.شاید در زندگی قبلی اش. "ص123

محاوره نویسی در ادبی نویسی:

"نه شور بود نه ترش.می شد بدون نان و چای شیرین خوردش." ص121

"پاشو برو تو چادر.نوبت خواب شما هم رسید" ص120

"دلم می خواست درباره شبی که گذرانده بودم باهاش حرف بزنم" ص 86

البته اشکالات نگارشی تنها به همین موارد ختم نمی شود ؛ اما از انجا که نوشتن بیش از این در این خصوص ضروری نیست به همین مقدار بسنده می کنیم.

پاراگراف ها:

در اغلب فصل های کتاب پاراگراف ها بسیار بلند است و خواننده در دریافت موضوع ناکام می ماند، پاراگراف های بلند باعث سردرگمی و عدم درک موضوع می شود ، می شد هر پاراگراف را در یک چهارم صفحه یا پنج سطر خلاصه کرد تا خواننده فرصتی برای تجدید قوا و فهم داستان پیدا کند.

ادبیات سخیف:

در این کتاب بیش از اندازه ی معمول از ادبیات کوچه بازاری و گاه زشت وزننده استفاده می شود، این روزها ملاک روشنفکری انگار در کاربرد کلمات زشت و زننده خلاصه می شود.

هر چند برای نوشتن جنگل پنیر، نویسنده همه ی تلاشش را برای خلق اثری درخور کرده باشد؛ اما این رمان با ایرادات اساسی مواجه است، ازنام رمان که چندان سنخیتی با داستان ندارد تا جز به جز نوشته ها نیاز به بازنگری جدی نویسنده دارد.





۷ نظر:

باران از لاهیجان گفت...

سلام اقای معشوری

روزتون بخیر و نمازروزه هاتون قبول

ممنون از حضور سبزتون



راستی
امشب که بلرزید دل و بغض و صدایت
ارام روان گشت دلت سوی خدایت
رفتی به در آن قاضی حاجات
یاد آر مرا
ملتمس لطف و دعایت

خوشحال

افشین معشوری گفت...

سلام خانم خوشحال گرامی
.
متشکرم و از آمدنتان بی نهایت شاد می شوم.
بدرود

مرضیه گفت...

عجبا از مردمان سرزمینی که اسطوره های ادبی بی نظیر دارد و کاغذ سیاه کن هایی بی مایه

داد گفت...

به خانم مرضیه ی گرامی
.
با شما در مورد اسطوره ها موافقم؛ اما انگار این سالها هتاکی جزئی از ادبیات فارسی شده است/به هر ترتیب به نظر می رسد دستهایی در کار است تا نوشته های خوب کمتر مجال انتشار بیابند/سپاس

سعید گفت...

سلام .شما هم چه کتبهایی رو نقد می کنید ها!؟

باران از لاهیجان گفت...

کوله بارت بربند
شاید این چند سحر فرصت اخر باشد
که به مقصد برسیم
بشناسیم خدا را
وبفهمیم که یک عمر چه غافل بودیم
می شود آسان رفت
می شود کار ی کرد که رضا باشد او
ای سبکبال
در این راه شگرف
در دعای سحرت
در دمناجات خدایی شدنت
هرگز از یاد نبر
من جامانده بسی محتاجم

التماس دعا

باران از لاهیجان گفت...

امشب تمام آینه ها را
صدا کنید. گاه اجابت است رو به سوی خداکنید. ای دوستان آبرودار در نزد حق، درنیمه شب قدرمرا هم دعا کنید.

التماس دعا