۱۳۸۹ شهریور ۱۹, جمعه

روز سینما/سرودی درسوگ سینمای ایران




afshinmashori@yahoo.com
سی و اندی سال پیش که در این کشور انقلاب شد؛ درهای ورود فیلم خارجی خوب و با کیفیت و دارای تفکر تقریبا به کلی بسته شد و ماند سینمایی که متاثر از فضای انقلابی ان روزها فیلم های ساواکی می ساخت و دائم از خان وخان بازی و نداری های دوران پیش از ان حکایت می کرد.

در این میان مردمی که اهل فیلم دیدن بودند، یا می باید با دستگاههای ویدئوی آن روزها که سر امدشان " تی سون" بود فیلم های به زعم آن روزها "فیلمفارسی" می دیدند و یا برای دیدن فیلم های روز به سینماهایی می رفتند که اگر بگویم در تابستان به بخاری و در زمستان چیزی شبیه یخچال بودسخنی به گزاف نگفته ام.

روزگار گذشت، جوانان مستعدی در مکانهایی نظیر حوزه ی هنری دور هم جمع شدند و از بین اینان فیلمسازانی ساخته و پرداخته شدند که سالهای بعد در کنار بزرگان دیگری نظیر کیمیایی، بیضایی، کیارستمی و چند فیلمساز نام آشنای دیگر سکاندار هدایت سینمای نوین ایرانی شدند.

محسن مخملباف، مجید مجیدی، ابوالفضل جلیلی،کیار ستمی، جعفر پناهی و....فیلمسازانی بودند که نام ایران را در جشنواره های داخلی و خارجی بر زبانها آوردند، بماند که بعضی از انها فیلمهایشان هرگز در داخل مجال دیده شدن نیافت.

با تحولات اجتماعی یک دهه ی اخیر فیلمسازی مانند مخملباف به کلی از حضور و ساخت فیلم در ایران منصرف شد(یا منصرفش کردند)، ماند دیگرانی مانند کیارستمی که به او نیز لقب سفارشی ساز برای جشنواره ها دادند، جلیلی که هرگز مجال دیده شدن فیلم هایش در ایران داده نشد، جعفر پناهی با یکی دو کار دیده شده می رفت تا جا در پای بزرگان بگذارد و الحق چنین استحقاقی را نیز داشت؛ اما او هم....

بگذریم، دیگرانی هم هستند که هر چند فیلم می سازند؛ اما ساخته هایشان یا به شدت شخصی است و یا اینکه انچنان در پیچ و خم سانسور و خود سانسوری گرفتارند که بیننده ی عام محال است به اصل ماجرا و چرایی اتفاقات پی ببرد، زیرا در کش و قوس ساخته شدن و ساخته نشدن بلایی بر سر سناریو می آید که شاید گاهی نویسنده ی فیلمنامه هم با خواندن متن باور نخواهد کرد این نوشته ی خود اوست.

اینکه درهر جامعه نیاز به ژانرهای متفاوتی برای سینمادوستان می باشد شکی نیست و هیچ انسان عاقل و بالغی نمی تواند مدعی باشد که به سینمای سرگرمی نیازی نیست، اصولا یکی از کاربردهای سینما و شاید متداول ترین ان همین نوع سرگرمی باشد؛ اما متاسفانه در سالهای اخیر بدنه ی کلی سینما به طرز وحشتناکی به سمت و سوی سینمای سطحی نگری و طنزهای بی مایه کشیده شده است.

سر درسینما ها پر شده از عکس هنرپیشه های تکراری که تقریبا با یکی دو تغییر در همه ی فیلم ها حضور دارند و موضوع فیلمها نیز تقریبا یکی است و صرفا برای این ساخته می شوند که خلایق اوقاتی را تلف کنند، دراین میان رسالت اصلی فیلمساز چیست خدا می داند.

نگارنده چند سال پیش حضورا از عباس کیا رستمی که الحق و الانصاف نماینده ی شایسته ای برای فیلمسازان ایرانی بود و راه حضور جوان تر هایی نظیر بهمن قبادی را به جشنواره ها و آخر الامر معرفی سینمای ملی ایران به جهانیان باز کرد پرسیدم:

حالا که فیلمهای شما در سینماهای محدود و در زمانهای محدودتری مجال نمایش می یابند، چرا انها را برای نمایش عمومی تر به موسسه هایی که با خرید امتیاز پخش به مردم عرضه می کنند نمی فروشید؟

آنچه شنیدم بی کم و کاست همین است که می نویسم، گفت:

واقعیت امر گاهی مبالغی برای خرید امتیاز فیلم هایم پیشنهاد می کنند که شرم آور و به نوعی توهین است، برای همین از خیر دیده شدن فیلم هایم می گذرم تا توهین ها را تحمل نکنم.

حال مقایسه کنید فیلم های دم دستی ای را که هنوز روی پرده است وبا اشتیاق توسط موسسات خریداری و در کمترین زمان ممکن به بییندگان عرضه می شود با آثار کسانی مانند قبادی، جلیلی، مخملباف، بیضایی و.....

آنچه گفتنی است در تمام نقاط دنیا اقبال عمومی با فیلم های تجاری است؛ اما فضای رقابت برای فیلم هایی که اصطلاحا هنری می نامیم نیز باز است و کارگردانان فیلمهایشان را با فراغ بال می سازند و عرضه می کنند.

الغرض؛ این نوشته نه یک مطلب تخصصی در خصوص سینماست و نه قصد دارد حرفهای بزرگ بزند. نویسنده ی این سطور تنها یک علاقه مند سینماست که روند سینمای ایران را حدود سه دهه با اندازه و معیارهای خاص خود دنبال کرده است و می اندیشد با روند حاضر نه تنها به جایی نمی رسیم که یک قدم نیز از " دوران فیلمفارسی" عقب تر خواهیم رفت.درحال حاضر به نظر تفاوتی که با دوران فیلمفارسی داریم در فضاها و نوع پوشش و البته کیفیت تصویر برداری ها و آکسسوار صحنه است و گرنه آرام آرام داریم هنرمندانی تربیت می کنیم که شباهت های فراوانی با هنرپیشه های دوران گذشته دارند.

تا دیر نشده طرحی نو در افکنیم و سینمای تا گلو فررفته درمرداب را ازغرق شدن نجات دهیم که شاید فردایی برایمان متصور نباشد.این شیر بی یال و دم و اشکمی که امروز می بینیم سینما نیست، سینما به قول دکتر گوبلز(1) یکی از بزرگترین ابزار تبلیغات است و نقش مهمی در پیشبرد اهداف سیاسی جوامع دارد .

پی نوشت:

1-دکتر گوبلز، نظریه پرداز و وزیر تبلیغات هیتلر در زمان آلمان نازی.

۲ نظر:

باران از لاهیجان گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
باران از لاهیجان گفت...

اقای معشوری من تو دانشگامون شاگرد اول کل بچه های ریاضی تمام ورودی ها بودم

الان یه پایان نامه ارشد ریاضی دارم تایپ می کنم که برای یکی از دوستان موقع لیسانسه

برا خودم که جالبه که من با اون وضعیتم چی شدم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

بعد دوستم که باور نمی کنید 5 سال به زور تونسته لیسانسشو بگیره
الان داره فوقشو تموم می کنه و ارشد می گیره

پس باید بگم خدا به ما و جامعه مون رحم کنه

بیش از این وقت شریفتونو نمی گیرم

ساعت شش و نیم صبح اومدم مغازه که کارتایپشو باید تا10 تحویل بدم

یاعلی