۱۳۸۹ آبان ۱۰, دوشنبه

به یاد سینامدبرنیا

نفرین به سفر که هرچه کرد او کرد....

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
دورادور دوستان خوبی بودیم، نازنین و با سواد بود و اهل تحقیق و مطالعه، خبر داد که ناشر کتاب همسرش پیشنهاد داده است تا برای رفع پاره ای از اشکالات به ارشاد تهران مراجعه کنند، فرصت خوبی بود، قراری گذاشته شد، نمایشگاه مطبوعات مکان خوبی بود تا با این شاعر جوان و آتیه دار گیلانی دیداری تازه کنیم، آمد، خوش برخورد و خنده رو، ساده و صمیمی، چند ساعتی با هم بودیم، از گیلان گفت و از آرزوهایش برای سرزمین مادری مان، می گفت: دارند زبان مادری را از یاد می برند، می گفت: خوشحال است که به همت دوستانش دارند زبان فراموش شده ی گیلان را احیا می کنند، می گفت .......
خیلی چیزهای دیگر در این دیدار کوتاه چند ساعته ی مان گفت که حالا وقتش نیست تا بازگو کنم.

خبر؛ اما بسیار کوتاه تر از آن بود که فکرش را بکنیم:

سینا مدبر نیا و همسرش در راه بازگشت به رشت براثر سانحه ی رانندگی جان به جان آفرین تسلیم کردند.

باور نکردم، با دوست نازنین اش"فرزین" تماس گرفتم، گریه می کرد، گفت که خبر درست است، از صدایش به خوبی می شد شدت اندوه اش را فهمید.

                                        حالا این لوتکا بدون ناخدا مانده است.........

افسوس؛

ناگهان چقدر زود دیر می شود...

روحش شاد/دهم آبان ماه 1389

افشین معشوری/تهران

۱۰ نظر:

شهراد گفت...

خبر دردناکی بود روحشان شاد
"مرگ پایان کبوتر نیست"

farzin karegar گفت...

دوستان عزيز
سينا عاشق گيلان بود و با تمام وجود تلاش ميكرديادم نمي رود ماجراهاي روز نوروزبل و مشاجره اش با رئيس سازمان گردشگري

گیله لوی گفت...

اینه روان شاد ببی

خرم زک بو

اینه نوم و اینه همسر نوم شاد ببی

نیوشا گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
نیوشا گفت...

سانحه از دست رفتن سینا و همسرشونو به اهالی گیلان و دوست با صفایش آقای افشین معشوری تسلیت میگم.

بهرام هوشمند گفت...

به یاد یاریکه یکایک یافته هایمان نام پاکش را فریادمیزند.
در گذشت سینا و همسرگرامیش را به تمای دوستان تسلیت عرض میکنم.باور ش سخته خیلی ولی همیشه لبخند به لب داشت و به همه می اندیشید.(بهرام هوشمند)

نیوشا گفت...

هر وقت خوندم مغزم تیر کشید.
خدا صبر بده به عزادارانش.

گیله لوی گفت...

.....آرامگاه شمیم وسینا گل باران شد[گل]

به روزم

ناشناس گفت...

در باورم نمي گنجد كه چه نازنين دوستاني رو از دست دام. سينا به واقع نمونه كامل مرام و معرفت بود خدا ميداند كه حالي برايم نمانده كه ديگر از خيابان لاكاني و كنار مغازه اش گذر كنم.مگر ميشود متانت و نجابت شميم و لبخند مهربان سينا را به اين سادگيها فراموش كرد.فقط از اين خوشم كه لحضات شادي با آنها داشتم و سينا جزو پر غرور گيلكهايي بود كه نزد هيچ ريش و پشمي سر خم نكرد.

رضا گفت...

هرگز نمیرد انکه دلش زنده شد به عشق ...
شمیم و سینای عزیز و گرامی، همیشه روزگار، باقی و جاویدان خواهید ماند.
روحتان شاد و یادتان گرامیباد ..